چکیده:
هدف مقالهی حاضر ارزیابی نقادانه برخی از شناخته شده ترین روشهایی است که در مطالعات آینده ها (یا پژوهش آینده ها) [1] و شیوههای آیندهنگاری[2] مورد استفاده قرار میگیرد. پس از ارائه برخی ملاحظات مقدماتی (بخش 1)، بحثم را از یک مسیر غیر مستقیم پی میگیرم: از طریق تحلیل تفصیلی شباهتها و تفاوتهای میان دانش نظری/علم نظری و فناوری. این بخش اساس بحثهای بخش بعدی مقاله است. بهعلاوه، این بخش تأثیر مستقیمی بر موضوعات مهم دیگر مرتبط با مطالعات آینده هادارد، از جمله بحث های مربوط به ابهام در مفهوم «اتخاذ تصمیمات عقلانی »، روشن نبودن وضعیت مطالعات آینده ها به عنوان رشتهای دانشگاهی، و استفادهی گمراهکننده از دو مفهوم کلیدی «روش» و «روششناسی». در بخشهای سه و چهار به این مفاهیم خواهم پرداخت. در بخش پنج، به شکلی نقادانه به ارزیابی چند چارچوب روششناسی مشهور می پردازم که به طور کلی در علوم انسانی و اجتماعی ، و نیز در مطالعات آینده ها استفاده میشود. این روش شناسی ها عبارتند از: ، پوزیتیویسم، پساپوزیتیویسم، برساختگرایی[3]، نظریه انتقادی[4] (انتقادیگرایی[5])، و کنش-تحقیق. استدلال خواهم کرد که این روششناسیها، علیرغم محبوبیتشان نزد متخصصین در رشتهی مطالعات آینده ها، کمبودهای جدیای دارند. نقصهای این چارچوبهای روششناسی بر پیامدهای تحقیقاتی که از طریق آنان انجام میشود، تأثیر میگذارد. در بخش 6، منظری فلسفی، به نام عقلانیت نقاد[6]، و یک چارچوب روششناسی، به نام تحلیل موقعیت[7] را که میتواند (با تغییراتی مناسب)، در قالب یک روش جامع(meta-method) ظاهر شود معرفی میکنم. بخش 7 مربوط به مقایسهای انتقادی میان عقلانیت نقاد و چند چارچوب روششناسی مشهور در مطالعات آینده ها است، و در بخش پایانی (بخش 8) تلاش خواهم کرد به اختصار نشان دهم چطور عقلانیت نقاد میتواند به بهبود کارایی شیوههای آیندهنگرانه کمک کند. [1] Futures Studies [2] foresight practices [3] constructionism [4] critical theory [5] criticalism [6] Critical Rationalism [7] Situational Analysis
خلاصه ماشینی:
درحاليکه نقش چارچوب هاي فلسفي براي رشته هايي مانند فيزيک ، که تاريخي طولاني دارد، تا حـدودي از سـوي نويسندگان مخـتلف مورد بررسي قرار گرفته است (١٩٩٥ ,Redhead ;١٩٧٥ ,Agassi ;١٩٦٣/١٩٧٥ ,Mittelstaedt ;١٩٦٢,Meyerson) ، مطالعات مشابه ديگري ، شايد غير از اثر اوليۀ وندل بل (١٩٩٧)، در زمينۀ آينده پژوهي صورت نگرفته است .
اما آنچه هيچ پژوهشگر معقولي ، چه در زمينۀ علوم طبيعي و چه علوم انساني و اجتماعي ، نمي تواند/ نبايد بپذيرد ادعاي نسبيت گرايان است مبني بر اينکه همۀ دعاوي [دربارة يک موضوع ] به يک اندازه واجد اعتبارند؛ به اين معنا که هر نوع توضيح / تفسير/ شرح هرمنوتيکي که از سوي هر پژوهشگري ارائه شده باشد، بايد به منزلۀ دعوي اي که براي او در بافتي خاص درست تلقي مي شود، به شمار آورده شود، بي آنکه امکان ارزيابي عيني آن دعوي وجود داشته باشد (٧ & ٦ Chapter :٢٠٠٦ ,Miller).
اگرچه پيشرفت ها در روش هاي جمع آوري داده به اين معناست که آزمايش هايي در مقياس بزرگ که چارچوب هاي دقيقي براي آن ها در نظر گرفته شده است ، مي توانند در علوم انساني و اجتماعي مورداستفاده قرار گيرند، اما در عين حال ، بايد به خاطر داشت که محققان در برخي شاخه هاي علوم طبيعي نيز مانند نجوم و پرنده شناسي ، تنها به عنوان «مشاهده گر» عمل ميکنند و با موضوع مورد مطالعه تعاملي ندارند (١٩٨٩ ,Ben-Israel).
org/resources/pedagogical-resources/articles-used-by- futuresteachers/90-inayatullah-futures-studies-theories-and-methods-published- version-2013with-pics/fle (accessed on: 10/3/2015).