چکیده:
حمله مغول برابر با تاثیر نقوش چینی بر هنر ایران است که از جمله ی این نقوش میتوان به نقشی با عنوان «حلقه
ابرچینی» اشاره نمود که به طور مکرر در نگارگری ایرانی مشاهده میشود. در این پژوهش کشف عنصر تصویری اولیه
این نقش در هنر چین» زمان و نحوه ورود نقش به ایران» دلایل استفاده هنرمند ایرانی از نقش مزبور و میزان و چگونگی
تاثیرپذیری هنرمندء مد نظر نگارندگان بوده است. با مطالعه به روش توصیفی-تحلیلی بر نقاشیهای چینی جهت یافتن
اشکال مشابه با نقشمایه ی مورد نظرء نقش اژدها نزدیکترین عنصر بصری به لحاظ فرم به «حلقه ی ابرچینی» شناسایی
شد و از این پژوهش چنین حاصل شد که نقش ازدها- واجد مفهوم شرارت در فرهنگ ایرانی- نمیتوانسته در فضای
معنوی نقوش ایرانی جای گیردء اما هنرمند ایرانی با دقت و فراستء فرم بدن اژدها را اخذ نموده و آن را به صورت آگاهانه
و متناسب با فضای معنوی نقوش ایرانی تغییر داده و به زیر جرگه ی فرهنگ تصویری خویش گرفته است و توانسته از
دگردیسی نقش ازدها به حلقه ابر چینی به صورت غیرمستقیم و بسیار هوشمندانه در همه موارد اعم از مذهبی و روزمره
بهره برد.
خلاصه ماشینی:
بنابراین مقاله ی حاضر برای پی بردن به چگونگی بهره گیری نگارگران ایرانی از نقشمایه های هنر چینی، به عنوان نمونه نقش «حلقه ی ابرچينی» را مورد بررسی و ریشه یابی قرار می دهد تا مشخص گردد ابرهای پیچان موجود در نگارگری ایرانی چگونه و به چه میزان از ابرهای نقاشی های چینی الهام گرفته شده اند؟ و آیا این خلاقیت در آفرینش نقشی غیر تعینی از فرمهایی شبيه تاج گل و ريسه که به عنوان «حلقه ی ابرِچینی» معروف اند، از نقشمایه های ابرچینی به دست آمده اند و یا باید به دنبال نقشی دیگر بود؟ نظر به این که هنرمند ايرانی هميشه و در هر دوره، در هر اختلاط يا تهاجم فرهنگی، با حفظ سجيه هنری خويش، در راه شناخت فرهنگ تصويری مهاجم قدم نهاده و هنر او را به زير سلطه زيبايی شناسی خاص خود گرفته است و خلاقيتی مبتنی بر گذشته ی خود بروز داده و فرهنگ تصويری بيگانه را در جرگه ی سنن تصويری خويش درآورده وهمواره اصالت خويش را حفظ كرده است؛ پژوهش حاضر در حيطه ريشهيابی نقش «حلقه ی ابرچينی» و پاسخ گویی به این پرسش كه نقشی چنين زيبا و متناسب كه حاكی از فضايی كاملاً تغزلی و تجريدی است، از دخل و تصرف در چه نقشی از هنر تعينی و طبيعتگرای چينی حاصل شده است، طرح می گردد و همچنین دستيابی به پاسخ پرسش هایی در باب ميزان و چگونگی بهره گيری هنرمند ايرانی از نقش اوليه ی چينی مورد بررسی قرار میگیرد، تا اين درک حاصل شود كه هنرمند ایرانی تا چه حد به تقليد پرداخته يا تا چه اندازه به خلاقيت دست زده است.
اما با وجود تفاوت فضای غنی و زبده گزين نقوش ايرانی در مقايسه با هنر تعينی چين، پذيرش اين ارتباط به صورت مستقيم مشكل بوده، لذا در این پژوهش با استفاده از منابع کتابخانه ای و همچنین مطالعه ی تطبیقی بین نقشمایه های چینی و مقایسه ی آن ها با نقشمایه های موجود در نگاره های دوره ی مغولی (به ویژه حکومت تیموری) در ایران، به ریشه ی نقش ابرچینی پرداخته می شود و با تمرکز بر نقوش ابری شکل چينی برای مقایسه با نقشی که به نام «حلقه ی ابرچينی» در هنرهای ایرانی به کار برده می شود، مورد بررسی قرار میگیرد.