خلاصه ماشینی:
صنوبر بسیار به خود بالید و گفت: «بنگر که من چه زیبا هستم و از درختان دیگر بلندتر و راست بالاتر و در بلندی سرم تا به ابر میرسد.
تیرِ سقفِ خانه و دکلِ کشتی از چوب من است.
در میان درختان از همه سرافرازترم.
» بوتة خار در پاسخش گفت: «اگر کوبش تبر و ضربة تیشه را که بیوقفه بر پیکرت فرود آید به یاد میآوردی، آرزو میکردی که تو هم مانندِ من یک بوتة خار بودی.
اینک برگردانِ آزادِ آن به نظم: در گلستان یکی صنوبر بود; در بَرَش بوته خارِ بیبر بود گفت با خار سروبُن روزی:; «هیچ دیدی چو من دلافروزی؟!
سرِ من بین که ابر میساید; مرغ در شاخهام میآساید نه همین بر من آشیانه کُنند; چوبِ من تیرِ سقفِ خانه کُنند چونکه سیمرغ آشیان افراخت; تیرَکَش را زِ شاخة من ساخت (به تصویر صفحه رجوع شود)بادبان باز چون کُند کَشتی; اوّل از من طلب کُند پُشتی تو چهای؟ زشت و ناتوان و نزار; گو تو را در کنارِ من به چه کار؟!» خار گفتا: «چو آیدت تیشه; بر کمرگاه یا که بر ریشه، افتی از پای، پست و خوار شوی; میکنی آرزو که خار شوی بادِ نخوت بُرون شود زِ سرت; چون زند تیشه بوسه بر کمرت • دکتر جلال خالقی مطلق (عکس از: مریم اسلوبی) جشننامة شیرین بیانی با نوشتههایی از: • مهرداد صادقیان ندوشن • طوبی فاضلیپور • جواد عباسی • حسین مسرّت • علیاکبر جعفری ندوشن • ژاله آموزگار • منصوره اتحادیه • ابوالقاسم فروزانی • علی دهباشی دکتر