چکیده:
سپاه در نزد سلاطین آل بویه از آن جهت که خود ویژگی های نظامی گری داشتند و به دلیل حفظ متصرفات و جنگ با مدعیان حکومت، دارای اهمیت بسیاری بود. از اینرو شناخت جایگاه، نقش و کارکرد سپاه در عهد بویه امری در جهت بازشناسایی ساختار حکومت و به تبع آن نظم و امنیت جامعه عصر آل بویه محسوب می گردد. در این راستا، سوال محوری پژوهش حاضر این است که استراتژی نظامی سپاه در عهد آل بویه چگونه بوده است و از چه ویژگی هایی برخوردار بوده است؟ فرضیه مطرح شده این است که ترکیب و استراتژی نظامی این دوره از بخش های ناهمگون تشکیل شده بود: این استراتژی تا زمانی که امرای مقتدری در راس قدرت بودند، منجر به نظم و امنیت کشور می شد و با شروع ضعف امرا، موجی از ناامنی نیز کشور را فرا می گرفت. در جستار حاضر تلاش بر آن است تا نقش سپاه بر فرایند نظم و امنیت اجتماعی در دوره حکومت آل بویه با روش توصیفی تحلیلی با رویکردی تاریخی و تکیه بر مطالعات کتابخانه ای تبیین شود.
The IRGC was important to the Sultan of the Buyids because of its militaristic nature and for maintaining its occupation and fighting the claimants of the government. Therefore, recognizing the position, role and function of the IRGC in the Buwayhid era is a matter of recognizing the structure of government and, consequently, the order and security of the society of the Buwayhid era. In this regard, the central question of the present study is what was the military strategy of the IRGC in the era of Al-Buwayh and what were its characteristics? The hypothesis is that the composition and military strategy of this period consisted of heterogeneous parts: this strategy, as long as powerful rulers were in power, led to the order and security of the country, and with the beginning of the weakness of the rulers, a wave of insecurity began. Learned. In the present article, an attempt is made to explain the role of the IRGC in the process of social order and security during the rule of Al-Buwayh by a descriptive-analytical method with a historical approach and relying on library studies.
خلاصه ماشینی:
در اين راستا، سؤال محوري پژوهش حاضر اين است که استراتژي نظامي سپاه در عهد آل بويه چگونه بوده است و از چه ويژگي هايي برخوردار بوده است؟ فرضيه مطرح شده اين است که ترکيب و استراتژي نظامي اين دوره از بخشهاي ناهمگون تشکيل شده بود: اين استراتژي تا زماني که امراي مقتدري در راس قدرت بودند، منجر به نظم و امنيت کشور مي شد و با شروع ضعف امرا، موجي از ناامني نيز کشور را فرا مي گرفت.
با اين حال، بررسي ساختار تشکيلت سپاه و فنون جنگي دولت بويه نشان ميدهد که آنها وارثان حکومتهاي پيشين خود بودند چونانکه با سقوط ساسانيان به دست مسلمانان الگوي نظامي و سازمان سپاه آن دوره نيز با دگرگونيهايي مواجه شد.
غير قابل اعتماد بودن ديلمان و پشت کردن به فرماندهان به گونهاي بود که ابن مسکويه در اين خصوص مينويسد:»در سال ٣٥٦ ابوعلي الياس حاکم کرمان زير فشار عضدالدوله نزد فرمانرواي خراسان پناهنده شد و او الياس را به انديشه يورش به کشور ديلمان انداخت با انگاره رشوه خواري سران سپاه ديلمي و خائن بودن آنها، او را اميدوار کرد و حتي وشمگير زياري و حسن بن فيروزان نيز اعلم همکاري کردند و قرار شد وشمگير سردار اين همه سپاه باشد و فرمانرواي خراسان کمکهاي مالي و نظامي همراه با يک دسته سپاه به سرداري محمد بن ابراهيم بن سيمجور را براي اين هيأت متعهده فرستاد که قرار بود همگي زير نظر وشمگير باشند.
از نظر قدرت رزمي تفاوت چنداني ميان سپاهيان ديلمي و ترک وجود نداشت؛ ولي ديلميان بسيار ناسازگار بوده و خيلي زود دست به شورش ميزدند و به همين علت همه سلطين بويه ترجيح ميدادند که از روش عضدالدوله پيروي کرده و براي حفظ قلمروهاي خود از هر دو نيرو بهره گيرند.