چند برگ - مجله عروس هنر ادب و هنر

"پ. آزاد کنار هر دردی داویی هست اما زهری که با تو در تنم می‌ریزد داویی است که نگاهم می‌دارد خوشبختی در زیر بلندترین آسمان‌خراش خوابیده و با رقص مرگ می‌پوشانم آخرین پلهء سرداب را مهتاب هاشمی (به تصویرصفحه مراجعه شود) در انتظار تو اقیانوسها روزها از پس روزها از یکدیگر جدا هستند و من آرام‌آرام عاقل می‌شوم. اگر در آینده ببینمت باز هم می‌توانی بگویی که این همیشگی نیست؟ هر کجا بروی،هرچه انجام دهی،من درست اینجا منتظرت خواهم بود. هرچه از دست بدهم،یا هرگونه که قلبم بشکند،من درست اینجا منتظرت خواهم بود. اما در پایان اگر با تو باشم بزرگترین شانس زندگی‌ام را به‌دست خواهم آورد."