چکیده:
در این مقاله به یکی از مسائل مهم علوم اجتماعی یعنی مسئله «دیگری» از منظر دو دستگاه فکری متفاوت پرداخته شده است: اول پدیدارشناسی بهعنوان یکی از جنبشهای مؤثر فلسفی قرن بیستم در غرب و دوم حکمت متعالیه بهعنوان یک دستگاه فلسفی تمامعیار. اگرچه کوششهای جامعهشناسان طرفدار دیدگاههای پدیدارشناسی، در بهکارگیری مفاهیم فلسفی آن برای پاسخگویی به مسائل علوم اجتماعی مدتها است، آغاز شده است و افرادی چون شوتس نقش برجستهای در شکلگیری نوعی از تفکر جامعهشناسی که امروز با عنوان جامعهشناسی پدیدارشناختی معرفی میشود، داشتهاند؛ اما پیچیدگیهای فلسفه هوسرل و همچنین اختلافات این جامعهشناسان با نظریات هوسرل در برخی مسائل از جمله مسئله اصلی این مقاله، لزوم پرداخت جدیتر به آن را لازم مینماید. از طرف دیگر به دلیل آنکه مدتی است توجه به ظرفیتهای نظام فکری حکمت متعالیه برای مسائل علوم اجتماعی نیز ثمرههای قابل قبولی را نمایانده است، این نوشتار بر آن است تا با عنایت به تفاوتهای اساسی دو دستگاه فکری پیشگفته، مسئله مهم «دیگری» را از منظر دو رویکرد جامعهشناسی پدیدارشناختی و نظریه اجتماعی قابل استنطاق از حکمت متعالیه بررسی کند.
The current paper deals with one of the most important issues in social sciences, which is the issue of the "other" from the perspective of two different thought systems. First, phenomenology as one of the most effective philosophical movements of the twentieth century in the West and the second is transcendental wisdom as a complete philosophical system. Although efforts by phenomenological sociologists for applying its philosophical concepts to answer social sciences questions have long begun, and people like Schutz have played an important role in forming the kind of sociological thinking that is known today as phenomenological sociology, the complexities of Husserl's philosophy, as well as the differences between these sociologists and Husserl's theories on some issues, including the main issue of this paper, necessitate a more serious examination for this problem. On the other hand, since it has been a long time that, paying attention to the capabilities of the intellectual system of transcendental wisdom for social sciences issues has also had acceptable results, the paper intends to examine the important issue of the "other" from the perspective of two approaches of phenomenological sociology and social theory that can be deduced from transcendental wisdom, considering the fundamental differences between the two aforementioned intellectual systems.
خلاصه ماشینی:
از طرف دیگر به دلیل آنکه مدتی است توجه به ظرفیتهای نظام فکری حکمت متعالیه برای مسائل علوم اجتماعی نیز ثمرههای قابل قبولی را نمایانده است، این نوشتار بر آن است تا با عنایت به تفاوتهای اساسی دو دستگاه فکری پیشگفته، مسئله مهم «دیگری» را از منظر دو رویکرد جامعهشناسی پدیدارشناختی و نظریه اجتماعی قابل استنطاق از حکمت متعالیه بررسی کند.
1694 مقدمه بدون شک فلسفه پدیدارشناسی مهمترین و مؤثرترین سرچشمه نظریات شوتس و جامعهشناسی پدیدارشناختی است، تا جایی که ریتزر در تعریف این جامعهشناسی آورده است: «جامعهشناسی پدیدهشناختی در گستردهترین سطح به آن جامعهشناسی اطلاق میشود که بر پایه پدیدهشناسی فلسفی عمل میکند» (ریتزر، 1389، ص 325)؛ اما بهطوردقیقتر باید این نوع جامعهشناسی را برایندی از نظریات هوسرل و ماکس وبر و تا اندازهای متأثر از هربرت مید و نظریه کنش متقابل نمادین دانست.
15-25) و ثانیاً فهم انگیزشی را برای فهم کامل عمل ناکافی میپندارد؛ بنابراین «از آنجایی که فهم انگیزشی وابسته به جهان واقعیت اجتماعی که مستقیماً تجربه میشود نیست، برای یافتن ماهیت یک عمل نه تنها باید به فهم انگیزش آن (در مفهومی که شوتس از آن برداشت میکند) توجه نمود، بلکه باید فهم "عینی" و مستقیم عمل که در ضمن مناسبات مستقیم با دیگر مردم در زندگی روزانه قرار دارد نیز رجوع کرد؛ چون عمل در یک دیرند مطرح است؛ پس برای فهم معنای آن باید در گام نخست به ریشه اولیه عمل (محرکها، انگیزشها و...