چکیده:
شیوه ترجمه متون به زبان دیگر و حفظ میزان تأثیرگذاری آن، همواره یکی از دغدغههای اصلی مترجمان و منتقدان بودهاست؛ چراکه هیچ متنی بدون ایجاد تغییرات در آن، قابل ترجمه به زبان مقصد نیست. این مهم در ترجمه متون دینی، اهمیت بیشتری مییابد و شاهد ترجمههای متعدد از آنها هستیم. بدون شک، هر ترجمهای از ویژگیهای مثبت و منفی، برخوردار است و کیفیت ترجمه، وابسته به میزان برخورداری آن از این ویژگیهاست. در زمینه تشخیص سطح کیفی متون ترجمه شده، نظریات متعددی وجود دارد و غالبا سعی در رسیدن به ترجمهای کامل و مطلوب داشتهاند. این تلاشها و ارزیابیها سبب پیشرفت در امر ترجمه میشوند. در این پژوهش، الگوی خانم کارمن گارسس که در چهار سطح معنایی- لغوی، نحوی- واژه ساختی، گفتمانی- کارکردی و سبکی- عملی طراحی شدهاست، به دلیل قابلیت تطبیق آن بر متون ادبی، انتخاب شده و به روش توصیفی- تحلیلی و آماری، دو ترجمه آقایان دشتی و شهیدی از حکمتهای نهج البلاغه، مورد مقایسه قرار گرفته تا مشخص شود طبق مؤلفههای این نظریه، کدامیک از ترجمهها مقصدگراتر بوده و از کفایت و مقبولیت بیشتری برخوردار است. نتایج تطبیق نظریه گارسس بر این دو ترجمه، حاکی از آن است که ترجمه شهیدی، مقصدگراتر از ترجمه دشتی است و در سطوح اول، سوم و چهارم، ویژگیهای مثبت بیشتر و ویژگیهای منفی کمتری دارد اما در سطح دوم، ویژگیهای هر دو ترجمه، یکسان هستند؛ لذا ترجمه شهیدی از کفایت و مقبولیت بیشتری برخوردار است. بهعلاوه، هر دو ترجمه، در سطح چهارم، نیازمند بازنگری هستند.
The method of translating texts and maintaining its effectiveness has been one of the main concerns of translators and critics; Because no text can be translated without making changes to it. This becomes even more important in the translation of religious texts, and we see numerous translations of them. Undoubtedly, every translation has positive and negative features, and the quality of the translation depends on the extent to which it has these features. There are several theories in determining the quality level of translated texts, and they have often tried to achieve complete and desirable translations. These efforts lead to progress in translation. In this study, we chose the model of Ms. Carmen Garces, which is designed in four levels: semantic-lexical, morphological syntactical, discursive functional and stylistic-pragmatic, because of its applicability to literary texts, and in a descriptive-analytical and statistically method, we compared Dashti and Shahidi translations of the wisdoms of the Nahj al-Balagha to determine which translation pays more attention to the target language and has more adequacy and acceptance. The results indicate that Shahidi translation pays more attention to the target language than Dashti translation and has more positive features and less negative features in the first, third and fourth levels, but in the second level, The features of both translations are the same; Thus, Shahidi translation has more adequate and acceptable. In addition, both translations, in the fourth level, need general and fundamental overhaul.
خلاصه ماشینی:
در این پژوهش ، الگوی کارمن گارسس که در چهار سطح معنایی ـ لغوی، نحوی ـ واژه ساختی، گفتمانی ـ کارکردی و سبکی ـ عملی طراحی شده ، به دلیل قابلیت تطبیق آن بر متون ادبی، انتخاب شده و به روش توصیفی ـ تحلیلی و آماری، دو ترجمۀ دشتی و شهیدی از حکمت های نهج البلاغه مورد مقایسه قرار * نویسندة مسئول مقاله : E-mail: motaghizadeh@modares.
در این میان ، نظریۀ گارسس به دلیل بررسی ویژگیهای مثبت و منفی متون ترجمه شده و همچنین مقصدگرایی آن ، از میان سایر نظریه ها انتخاب شد و جهت ارزیابی کیفیت ترجمۀ حکمت های نهج البلاغه مورد استفاده قرار گرفت .
در جستار حاضر، به طور تصادفی ١٠٠ حکمت از مجموع ٤٨٠ حکمت نهج البلاغه به عنوان نمونه انتخاب شد تا با بررسی آن ها، به سؤالات زیر پاسخ داده شود: ـ طبق مدل گارسس ، کدام یک از دو ترجمۀ شهیدی و دشتی مقصدگراتر است ؟ ـ در هریک از سطوح چهارگانۀ الگوی گارسس ، کدام یک از مؤلفه ها فراوانی بیشتری دارد؟ ـ طبق مدل گارسس ، کدام یک از ترجمه های منتخب از کفایت و مقبولیت بیشتری برخوردار است ؟ ١ـ١.
این درحالی است که در تحقیق حاضر، صرفا حکمت های نهج البلاغه از منظر تمامی سطوح گارسس مورد بررسی قرار گرفته و علاوه بر آن ، مقایسه ای میان کفایت و مقبولیت ترجمۀ دشتی (ترجمه ای مبدأگرا) و ترجمۀ شهیدی (ترجمه ای مقصدگرا) انجام شده است ؛ لذا تفاوت اساسی میان این دو تحقیق وجود دارد.