چکیده:
کتاب ساختار انقلابهای علمی مهمترین اثر تامسکوهن (1962) یکی از منابع درسی مهم در شاخههای تاریخ و فلسفة علم است. تلقی رایج این است که این کتاب با نگاه انتقادی به دستاوردهای علمی و عقلی بشر در رشد عقلانیت دانش تجربی در دورة معاصر نقش مهمی داشته است. اما نگاه انتقادی اگر به انکار صدق و واقعیت منتهی شود، ماهیتی جزمی مییابد که با ماهیت نقد در تضاد است و اعتماد به دانش و عقل را از بین میبرد. ارول موریس (2018) در زیرسیگاری با تمرکز بر کتاب ساختار انقلابهای علمی نشان میدهد که کوهن در آثار خود در چنین مسیری قرار دارد. موریس در این کتاب در کنار نقد محتوای آثار کوهن به زمینهها و نتایج روانی و اجتماعی انکار واقعیت نیز توجه دارد. هدف نهایی موریس این است که نشان دهد نسبیگرایان با تمسک به زبانی دوپهلو و با برداشتهای نادرستی که از دانش تجربی دارند نه تنها منطق مشترک بشری را که مبنای عقلانی علوم تجربی است، تخریب میکنند، بلکه اصول اخلاقی را نیز متزلزل میکنند و زمینة توجیه و تداوم جنگ و کشتار را فراهم میکنند. او در برابر نسبیگرایی از نوعی واقعگرایی معتدل دفاع میکند که با نسبیگرایی و جزماندیشی به یک اندازه فاصله دارد و اعتماد به علم را با امکان نقد جمع میکند.
A critical look at human scientific and intellectual achievements has played an important role in the development of empirical knowledge in the new era. But if the critical view leads to the denial of truth and reality, it finds a dogmatic nature that contradicts the nature of criticism and destroys trust in knowledge and reason. Ashtray by focusing on the views of Thomas Kuhn, shows that Kuhn is on such a path in his work. In this book, Morris, in addition to criticizing the content of relativism in Kuhn's work, also pays attention to the psychological and social consequences of denying reality. His ultimate goal is to show that relativists, by relying on ambiguous language and misconceptions of empirical knowledge, not only destroy the common human logic that is the rational basis of the experimental sciences, but also destroy moral principles. They justify continuity of war and killing. In contrast to relativism, he defends a kind of moderate realism that is equally distant from relativism and dogmatism, and builds trust in science with the possibility of critique. In his documentaries, Morris often critiques the prevailing worldview and seeks the truth. The philosophical point of view defended by him in this book is also in line with the common theme of these films.
خلاصه ماشینی:
مـوریس در این کتاب با یک سناریو که به دوران دانشجویی او مربوط است مستندی فلسفی میسـازد کـه با خط داستانی ثابتی که دارد هم عموم خوانندگان را با خود همراه میکند و هم علاقـه منـدان به فلسفه را قانع مـیکنـد کـه رواج یـک اندیشـه نمـیتوانـد معیـاری بـرای درسـتی آن باشـد.
این مقاله مرور و بررسی و تحلیل نقدهایی اسـت کـه مـوریس بـر روش و محتـوای کتاب ساختارهای انقلاب علمی (١٩٦٢ ,Kuhun) بـه عنـوان یـک کتـاب درسـی و یکـی از پرفروش ترین کتاب های فلسفی نیمـۀ دوم قـرن بیسـتم وارد مـیکنـد.
البته پیش از کوهن نسبیگرایی در حوزه هایی مانند اخـلاق و منطق گسترش یافته بود؛ اما کوهن بـا تمسـک بـه دیـدگاه ویتگنشـتاین دوم حتـی دانـش تجربی را نیز به عنوان یک بازی زبانی معرفی کرد که قواعد آن با اجماع بازیگران یا همـان جامعۀ علمی تعیین میشود و یا تغییر میکند.
کوهن نیز برای اینکه انکار صدق را مطابق با یافته هـای علـم جدیـد جلـوه دهـد، در فصل آخر کتاب ساختار انقلاب های علمی (١٩٦٢ ,Kuhn) نتیجـۀ اصـلی فرضـیۀ دارویـن را نفی هدف و غایت می داند و بر این اساس دانش تجربـی را نیـز فاقـد هـدفی بـه نـام صـدق معرفـی مـیکنـد (کـوهن ، ١٣٩٠: ٢١١).
اما موریس در واقع با نسبیگرایی پنهانی مشکل دارد که در آثار کوهن موج میزنـد و به این دلیل خطرنـاک اسـت کـه بـا آن مـیتـوان هـر جنـایتی را توجیـه کـرد.