چکیده:
برخی از زنان نویسنده معاصر ایرانی در مرحلهای از نویسندگی خود، به ماهیت و چیستی هویت زنان میپردازند. راوی رمان احتمالا گمشدهام نیز در پی خودآگاهی و کشف هویت فردی است و در این مسیر دچار بحران هویت شده و سعی در فائق آمدن بر این بحران دارد. نشانهشناسی یکی از روشهای پژوهشی میانرشتهای است که به تحلیل نشانهها میپردازد و در خوانش متون ادبی برای درک معانی نهفته در آنها کارگشاست. در این مقاله کوشش شده است با بهرهگیری از رویکرد نشانههای اجتماعی، رمزگانهای اجتماعی در رمان احتمالا گمشدهام اثر سارا سالار بررسی و تحلیل شود. بررسی رمان احتمالا گمشدهام از دیدگاه نشانهشناسی اجتماعی بیانگر آن است که نویسنده در بازنمایی و القای مفهوم مورد نظر خود یعنی بحران هویت موفق بوده است. سارا سالار حضور نشانههای اجتماعی را در رمزگانهای هویتی مانند مکان، پوشاک، خوراک و نام به تصویر کشیده؛ بویژه از طریق تداعی مکانهای گذشته و نیز بینام بودن شخصیت اصلی، بر این مفهوم تاکید میکند. نشانههای آداب اجتماعی نیز در این رمان فراواناند. نویسنده از روشهای گوناگونِ ارتباط غیرکلامی (مانند لحن و اطوار) به عنوان بستری برای بازتاب مفهوم گمگشتگی هویت بهره برده است؛ به این صورت که لحن گفتاری توهینآمیز و غیر همدلانه در گفتوگوهای ذهنی راوی نیز در خدمت القای مفهوم بحران هویت است.
خلاصه ماشینی:
بررسي رمان احتمالا گم شده ام از ديدگاه نشانه شناسي اجتماعي بيانگر آن است که نويسنده در بازنمايي و القاي مفهوم مورد نظر خود يعني بحران هويت موفق بوده است .
نويسنده از روش هاي گوناگون ارتباط غيرکلامي (مانند لحن و اطوار) به عنوان بستري براي بازتاب مفهوم گم گشتگي هويت بهره برده است ؛ به اين صورت که لحن گفتاري توهين آميز و غير همدلانه در گفت وگوهاي ذهني راوي نيز در خدمت القاي مفهوم بحران هويت است .
رمان احتمالا گم شده ام که داستان گم گشتگي و بحران هويت زن معاصر ايراني است ، ظرفيت بالايي براي خوانش نقادانه در حوزه نشانه شناسي اجتماعي دارد.
نشانه هاي مکاني نام برده شده در آغاز رمان حاکي از اين است که راوي در عصر حاضر به سبکي مدرن و در رفاه زندگي ميکند.
مکان هايي که رمان بدانها اشاره کرده به دو بخش تقسيم ميشود: الف ) مکان هاي زمان حال مربوط به زندگي در تهران شامل : خانه خانه راوي و همسرش که چند ماهي است به آن نقل مکان کرده اند آپارتماني در طبقه دهم است که هر يکشنبه بتول خانم براي نظافت و گردگيري به آنجا ميآيد.
دکتر با تعجب پرسيد: «يعني سه تاييتان را گرفتند؟» » (ص ٢٦) پيداست که مناسبات و روابط راوي با دنياي اطراف کاملا تغيير کرده است ، دختر خجول گذشته حال از لاک خود بيرون ميآيد: «شايد بتوانم به اين آقاي تقريبا پنجاه ساله خوش تيپي که با قدم هاي بلند و مطمئن از آن بالا پايين ميآيد، هرچه قدر دلم ميخواهد نگاه کنم ، بدون اينکه نگران باشم درباره ام چي فکر ميکند....