چکیده:
تدلیس یکی از پدیدههای قابل توجه در فرآیند نقل و انتقال احادیث بوده است که عدم توجه به آن، اعتبارسنجی سندهای حدیثی را دچار خدشه میسازد. این پدیده در تاریخ حدیث ریشهدار بوده و بسیاری از محدثان در سطوح مختلف، مرتکبِ آن شدهاند. از مسئلههای مهم در بررسیِ این پدیده، روش کشفِ آن در سندهای حدیثی و همچنین شناختِ انگیزههای محدثان از انجام آن است. در این مقاله، با تکیه بر یک نمونۀ عینی به این مهم پرداخته شده است؛ این نمونه تعبیرهای نامتعارفی است که دارقُطنی، برای نام بردن از استادِ خویش محمّد بن عُمَر جعابی ذکر نموده است. با تحلیل موردی تکتکِ این تعبیرها، نخست اثبات شد که همۀ آنها در واقع دربارۀ جعابی به کار رفتهاند؛ سپس نامتعارف بودنِ این تعبیرها دربارۀ جعابی و در نتیجه، تدلیسِ دارقطنی در یادکرد از وی ثابت شد. در پایان، فرضیههای گوناگونی در تحلیل انگیزۀ احتمالی دارقطنی از این تدلیس بیان شد که از مهمترینِ آنها، بدگمان شدنِ او نسبت به جعابی در اواخرِ عمرِ وی است، به گونهای که احتمالا با تغییر در روش نام بردن از جعابی، وانمود کرده است که از او زیاد روایت نمیکند.
Tadlis has been one of the significant phenomena in the process of transmitting hadiths, and not paying attention to it will damage the validity of hadith Sanads. This phenomenon is rooted in the history of hadith and many narrators at different levels have committed it. One of the important issues in studying this phenomenon is the method of discovering it in hadith Sanads as well as recognizing the motivations of narrators to do it. In this article, based on an objective example, this important issue has been addressed; This is an example of the Unusual names that Darqotni has used to name his master Muhammad ibn 'Umar Je'abi. A case-by-case analysis of each of these names first proved that they were all in fact refer to Ji'abi; Then the unusualness of these names about Ji'abi and, as a result, Darqotni's Tadlis in mentioning him was proved. In the end, various hypotheses were expressed in Darqotni's possible motives for the Tadlis, the most important of which was his suspicion of Ji'abi at the later period of his life, which may have been pretended not to narrate much from him by changing the method of naming Jiabi.
خلاصه ماشینی:
مگر اين که احتمال دهيم «عبدالله » نام يکي از اجدادِ دور جعابي بوده است که در شرحِ حال هاي وي به آن اشاره نشده است ، اما بر فرض پذيرش اين احتمال نيز بايد گفت چنين انتسابي کاملا نامتعارف است و در نتيجه روشن ميشود که دارقطني در آن مرتکب تدليس شده است ؛ چرا که جعابي را به جدّي انتساب داده که هيچ گاه به وي شناخته نميشده است و اين طبق نظر دانشمندانِ علوم حديث ، تدليس به شمار ميرود، چنان که جلوتر توضيح بيشتر ميآيد.
به عنوان نمونه اي از دانشمنداني که تصريح به اخذ حاکم از جعابي کرده اند، نکـ: ذهبي، ١٤١٩ق ، ٩٢/٣) و از سويي ديگر، احتمال تصحيف «ابوبکر» که کنيۀ جعابي بوده است ، به «ابونصر» بسيار بالاست ؛ چرا که با اندکي درشت نوشتنِ صاد يا کج نوشتنِ کاف ، اين دو واژه به يکديگر تبديل ميشوند؛ بنابراين ممکن است به نظر برسد که «الآدمي» در سخن حاکم نيشابوري نيز در واقع اشاره به همان جعابي داشته است و در اين صورت ، اين تعبير، يک تعبير نامأنوس و غريب که تنها در زبان دارقطني به کار رفته باشد، نيست .
اما بايد گفت اين فرضيه با دو مورد از تعبيرهاي ديگري که گذشت -يعني «عبدالواحد بن عمر الخزاز» و «عبدالواحد بن محمد بن عبدالله الأدمي»- به هيچ وجه سازگاري ندارد؛ چرا که -چنان که گذشت - دارقطني حتي نام خود جعابي را نيز در آنها از «محمد» به «عبدالواحد» تغيير داده که قطعا اگر سخن خطيب بغدادي نميبود، تشخيص اتحاد اين تعبير با جعابي امکان پذير نبود و هيچ گاه در تفنن عبارت و اختصارگويي در نسب که خالي از تدليس باشد، مشاهده نميشود که نام خودِ شخص را نيز عوض کنند.