چکیده:
شهریار پرورده و دلبسته سنت های کهن شعر فارسی است ، او ر ا می توان از سر
آمدان شعر سنت گرای معاصر به شمار آورد ، دیوانش موید این مدعاست ، او
خود نیز بارها با عبارت های گوناگون از دلبستگی خویش به سنن و موازین
شعر کلاسیک سخن گفته است ، با این وصف این شاعر شوریده ی تبریزی
چنان غرق در گذشته نبو ده است که تحولات ادبی معاصر و آنچه را که در
جهان و ایران در حوزه ی شعر و ادب مطرح بود یک سره نادیده انگارد . او با
این تحولات بیگانه نبود هم در دیوان او اشعاری وجود دارد که گرایش او را
به سمت شعر آزاد گواهی دهد و هم برخی از سخنانش بیانگر تاثیر پذیری از
تحولات شعری عصر است ، دوستی بانیما و برخی از پیشروان شعر نو نیز گواه
دیگری است بر آشنایی او با شعر و شاعران نوگرای معاصر ، اما شهریار تا کجا
با نوگرایی در شعر همراه بود؟
آیاشهریار هر گونه عدول از سنت شعری گذشته را مجاز می دانست؟ چه نقدی
بر شعر و شا عران نو پرداز داشت ؟ و بالاخره میزان نوگرایی او را چگونه
می توان ارزیابی کرد؟
در مقاله حاضر کوشش می کنیم تا با استفاده از اشعار و آثار دیگر شهریار به
این پرسشها پاسخ دهیم و از طریق آنها حدود نوگرایی شهریار و دیدگاه او را
درباره ی شعر نو روشن سازیم.
خلاصه ماشینی:
او بـا اين تحولات بيگانه نبود هم در ديوان او اشعاري وجود دارد کـه گـرايش او را به سمت شعر آزاد گواهي دهد و هم برخي از سخنانش بيانگر تاثير پـذيري از تحولات شعري عصر است ، دوستي بانيما و برخي از پيشروان شعر نو نيز گواه ديگري است بر آشنايي او با شعر و شاعران نوگراي معاصر، اما شهريار تا کجا با نوگرايي در شعر همراه بود؟ آياشهريار هر گونه عدول از سنت شعري گذشته را مجاز مي دانست ؟ چه نقدي بر شعر و شاعران نو پـرداز داشـت ؟ و بـالاخره ميـزان نـوگرايي او را چگونـه مي توان ارزيابي کرد؟ در مقاله حاضر کوشش مي کنيم تا با استفاده از اشعار و آثار ديگـر شـهريار بـه اين پرسشها پاسخ دهيم و از طريق آنها حدود نوگرايي شهريار و ديـدگاه او را درباره ي شعر نو روشن سازيم .
ارتباط و دوستي او غالبا با شاعراني بود که دلبسته ي رمانتيسم بودند، چنان که آثار او نشان مي دهد به شاعراني مانند فريدون توللي ، نادر نـادر پـور و فريـدون مـشيري ، علاقـه ي بيشتري نشان مي داد، و اگر در مواردي به ستايش مهدي اخوان ثالت پرداخته ، غالبـا بـه قصيده هاي استوار او نظر داشته است چنان که او را در قـصيده سـرايي بـا منـوچهري دامغاني مقايسه کرده است ، از جمله در سروده اي با نام شبهاي شـعر طـوس خراسـان ضمن بر شمردن شاعران خراسـان و ويژگـي شـعر هـر يـک از آنـان دربـاره ي اخـوان مي گويد: چون « اميد » ش شاعري باشد هم اکنون در قصيدت ثاني اثنين منوچهري ، حکيم دامغاني ( شهريار / ج ٣ / ٢٣١ ) و يا در جاي ديگر باز او را از همين جهت مي ستايد: اميد را چه قصائد که چون منوچهري است به ترک گفتن آنها کمال بي مهري است ( همان / ٤٠١ ) شعر، قالب ، وزن : شهريار هنگام پرداختن به مقوله ي شعر نو، غالبا ميان شـعر و زمـان سـرايش آن رابطـه ايجاد مي کند، بدين معني که او معتقد است ، هر عصري شعر خاص خود را دارد و هـر شعر خوبي در عصر خود شعر نو به شمار مي آمده است .