چکیده:
مظفر النواب شاعر معاصر عراقی، شاعری است متعهد و مقاوم که گرایش چپ داشته
و مد تها عضو حزب کمونیست عراق بود، ولی او سرانجام از اعماق دلش به یقین
م یرسد که آرما نهای مقاومش با منش مبارزاتی این حزب همخوانی ندارد، لذا از آن جدا
شده و عملکرد سران آن را توبیخ می کند، ولی وی همیشه شاعری متعهد به مقاومت و
پایداری در راه نجات وطن از استبداد و ظلم و ستم باقی م یماند؛ از دیگر نمودهای تعهد
نواب، حمایتی است که او از جریا نهای مقاومت و ستایش پایمردان راه مبارزه و قیام
دارد، هدف این مقاله بر آن است که با تکیه بر شیوه وصفی تحلیلی به بررسی مهمترین
بارقه های پایداری در اشعار سیاسی نواب بپردازد. نتایج این پژوهش نشان می دهد که نواب
پیوسته درصدد دگرگون کردن واقعیت تلخ و اس فبار کنونی جهان عرب است، همیشه
مبارزان راستیننی چون عبدالله تروریست را م یستاید،که بوق های تبلیغاتی غرب و مزدور
عرب، او را تروریست می خوانند، زیرا معتقد است که وی، الگوی والای مبارزان تما معیار
عرب و مرد انجام ماموریت های دشوار است. نواب با اعتقاد به مبارزه مسلحانه، به عبدالله
گوشزد می کند که در دام معاهد ه های دروغین صلح و سازش با رژیم صهیونیستی نیفتد،
زیرا این را ه حل های مسالمت آمیز ره به جایی نخواهد برد. مراد نواب از عبدالله تروریست
همان مبارزان غیور مقاومت اسلامی لبنان هستند. نواب به عنوان یک قو م گرای میهن پرست
حملات بیگانگان را به کشورهای عربی اسلامی محکوم کرده و علت این واقعیت تلخ را
ناتوانی و سستی حاکمان عرب و تفرقه و درگیر ی های داخلی میان عرب ها می داند.
خلاصه ماشینی:
سنقتل يعني سنقاتل » (همان : ١٠٢-١٠٣) (هواپيما به غفلت کودکي که رؤياي جنگنده هاي عربي را دارد حمله مي کند/دو دســتش را بالا مي برد و براي خلبان ها تکان مي دهد/به شــکاف ايجادشده توسط موشک در سقف خيره مي شــود/هواپيمايي سياه را مي بيند/خب پس معلوم مي شود که هواپيماهاي جنگي عربي نرسيده اند/هيچ خلباني در شيک بودن و يونيفورم هايش خودش تخلف نکرده است / اي عبدالله دســتوري نيســت /نه بغداد و نه جلق /ولي قسم به (مناطق انقلاب خيز) حزن و صور و صيدا که از اين خندق تکان نخواهيم خورد/آن ها تقاضاي افتخار کوفيه اي بيروتي را کردند/از هر چيزي سر باز مي زند الا اينکه کوفيه اش را بپوشد و مبارزه کند/نان و خندق و سســتي عرب ها با او مجادله مي کنند/بمباران شب هنگام آن را از بين مي برد/و در صبح به ســختي روي پاي خود مي ايســتد/دامنش را پاک مي کند و به او مي گويد/اي عبدالله به سکوت خوارکننده عرب ها حرجي نيست /زيرا بمباران دو ثانيه متوقف شد/توجهي نکن ...
مرداني با لشکرهايي /که قيام مي کنند به بين تانک ها نگاه کن درحالي که بمب ها فدايي هســتند/عضلات ساعد و همه آمادگي جنگي و دو خانه از عشق و شمشير و ارزش ها آماده هستند) نواب همچنان عبدالله انقلابي مشهور به تروريست را به عنوان اسوه انقلابيون ستوده و وي را کاروان آتــش مي داند و از او مي خواهد که از ميان همــه راه حل هاي عربي ، راه مبارزه مسلحانه را انتخاب کند، به عقيده نواب ، اين اين سخن او برآمده از فرهنگ عاميانه عربي است که آخرين دوا را داغ کردن مي داند، حتي در طب مدرن هم استريليزه کردن ، مهم ترين بخش پزشکي معاصر است ، وي درعين حال نسبت به سازش کاري انقلابيون و تکيه کردن آن ها به روش هاي مسالمت آميز هشدار مي دهد و اين کار را نيم داروي آتش مي داند که به بيان وي بسيار پست و کشنده است .