خلاصه ماشینی:
دشواري کار از آنجا آغاز مي شود که ادبيات کلاسيک جهان و به خصوص ايران که فاقد جامعه شناســي حقيقي و علمي مدون بوده ، چگونه از مباني جامعه شناسي ادبيات و نقد ادبي برخوردار خواهند شد؟آيا اقوام مل ل به صرف داشتن کب ت تاريخ ادبيات که هر کدام از آنها به گونه اي از ابعاد زندگي اجتماعي شــاعران و نويســندگان شان در هر عصري اشــاره داشته اند باز مي توان سوابق زندگي آنان را جزء مباحث اجتماعي و نقد اجتماعي به حســاب آورد؟ آيا ادبيات گذشــته جهان و با آن همه سابقه درخشان ادبي و فرهنگي گذشته مي تواند براي ادب دوســتان دوره معاصر جالب و جذاب باشد؟ به خصوص با در نظر گرفتن محدوديت بينش برخي از شاعران و نويسندگان هر دوره که در آثار خود بيشتر به بعد فردي خود توجه داشته اند تا بعد اجتماعي و آرمان هاي مردمي ؟ آيا اين گونه شــاعران که به ابعاد فرهنگي زمان خود کمتر پرداختــه ، مي توانند در امتياز بندي جامعه شناســي ادبي قرار گيرند و مورد نقد واقع شوند؟و به طور خلاصه در يک جمله ، ادبيات گذشــته در عصر پر تلاش و دامن گير علم و تکنولوژي پيشــرفته معاصر چه تأثيري در افکار و اذهان مردم يا در رشد و توسعه اجتماعي و عقيدتي و فکري آنها مي تواند از خود بر جاي گذارد؟ مســلماً در جواب بايد گفت هر چند ادبيات پيشين ملل به مفهوم امروزي صاحب علم جامعه شناســي مدون و علمي نبوده است ؛اما بيان اين مطلب بدان معنا نيست که ادبيات ادوار پيشــين ملتي داراي مباني جامعه شناسي سنتي نبوده و شاعران متأخر هرگز مسائل اجتماعي و اخلاقي را در شعرشان انعکاس نداده باشند؛بلکه بر عکس هر شاعري که در 231 هر عصري پاي در عرصه شعر و ادب گذاشته است ، اولين موضوعي که ذهن او را با خود درگير کرده محيط اجتماعي و تحولات آن بوده است .