چکیده:
حکمت معنوی و عرفان اسلامی در راستای توجه به ذات حق تعالی شکل گرفته است ، مفاهیم عرفان اسلامی در ذات عالم هستی رجوع به اسم «الله اکبر» دارد ، و حکمت بهرهگیری از رمزهای هندسی نمایش معنوی صورتهای نمادین و مثالی امر متعالی است که کمال مطلوب و نامتناهی را مجسم میکند. این صورتهای نمادین ، رمزهای هندسی موجود در تناظر عوالم هستند که برقراری نوعی ارتباط با امر ماورایی و ناشناخته را برای انسان امکان پذیر میسازد ، و هدف غایی آنها تجلی وحدت در ساحت کثرت و دستیابی به تفکر توحیدی است، و برای هنرمندان مسلمان نحوه ظهور ارکان توحید در لایههای پنهان رمز و رازهای هندسی نهفته است . نوشتار حاضر ، پژوهشی بنیادی- نظری با رویکردی فلسفی ، دینی و هنری به شیوه توصیفی- تحلیلی و مستند به منابع مکتوب است و هدف آن شناخت جایگاه هندسه در مفاهیم فکری و هنری تمدنهای اسلامی است.
خلاصه ماشینی:
مبانی فکری هندسه در هنر اسلامی چکیده حکمت معنوی و عرفان اسلامی در راستای توجه به ذات حق تعالی شکل گرفته است؛ مفاهیم عرفان اسلامی در ذات عالم هستی، رجوع به اسم «الله اکبر» دارد و حکمت بهرهگیری از رمزهای هندسی، نمایش معنوی صورتهای نمادین و مثالی امر متعالی است، که کمال مطلوب و نامتناهی را مجسم میکند.
این صورتهای نمادین، رمزهای هندسی موجود در تناظر عوالم هستند، که برقراری نوعی ارتباط با امر ماورایی و ناشناخته را برای انسان امکانپذیر میسازد و هدف غایی آنها تجلی وحدت در ساحت کثرت و دستیابی به تفکر توحیدی است.
با بررسی اشکال هندسی موجود در طبیعت، میتوان معانی عمیق نهفته در ورای شکلگیری آن را درک کرد؛ که این خود حکمت شکلگیری هنر اسلامی است.
شیخ نجم الدین رازى در کتاب مرصاد العباد بیانى نظیر بیانات شارحان فصوص دارد و او نیز تجلى اول یا مبدأ موجودات، مخلوقات و ارواح انسانى را روح پاک محمدى مىداند؛ آنگاه از عالم ملکوت که باطن جهان است؛ پس از آن از عالم ملک که ظاهر جهان را شامل میشود و سپس از عالم عناصر طبیعى و عالم انسان یاد میکند (رازی، 1352، 26ـ27).
وی ریاضیات را همچون دانشى که موضوع آن مرکب از اعداد و مقادیر است تعریف مىکند و معتقد است که این هویات، یا در حکم کلیات انتزاعى موجود است، یا در حالت کمّیات عینى وجود دارد.
مصداق نظم در فلسفه، حکمت و قرآن نیز هندسه کیفی و برابر با حق است، که طاعت نامیده مىشود و شایستۀ ستایش است؛ اما اگر مخالف آن باشد، معصیت و کفر نام دارد و درخور نکوهش است (ابنعربی، 1387، 33).