چکیده:
عدالت کیفری و فلسفه حاکم بر آن یکـی از مهـم تـرین مباحـث تاثیرگـذار بـر اندیشـه حقـوقی اسـت کـه متفکران و نظریه پردازان از عصر روشنگری تا سده های معاصر به آن پرداخته اند. در رویکردهای کلاسیک حقوق کیفری، هستی شناسی جرم بر محور آسیب فیزیکـی یـا معنـوی بـه افـراد دنبـال شـده اسـت . در ایـن رویکرد، عدالت کیفری در سطح جزئی و در آسیب های میان فردی مداخله میکند، امـا در سـطح کـلان و در مواجهه با آسیب های اجتماعی که احراز رابطه مسـتقیم میـان فعـل افـراد و آسـیب وارده امکـان نـدارد، ناتوان است . از این رو، در رویکردهای متاخر به ویژه زمیولوژی، پدیده رفتار مجرمانه به مثابه یـک آسـیب اجتماعی تلقی شده و متناظر با آن ، قلمرو عدالت کیفری نیز گسترش یافته است . انگاره ی زمیولوژی بـرای پاسخگویی به آسیب ها در سطح کلان ، به جای تاکید بر مجازات ، اصلاح ساختارهای اجتماعی را پیشـنهاد می دهد. این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی و با رویکردی انتقادی به نظام فکری حقوق کیفری، به بررسی هستی شناسی رفتار مجرمانه از نگاه مطالعات آسیب شناسی اجتماعی پرداخته و بر ضرورت جایگزینی آن با رویکرد فردمحور در مواجهه با جرم تاکید میکند. پژوهش حاضر با تشـریح پارادایمهـای دوگانـه تشـریح جرم به لزوم بازاندیشی در هستی شناسی مفهوم جرم پرداخته و خاطرنشان میسازد آسیب اجتماعیشناسـی در بستر پارادایم تفسیرنگر رویکردی کل نگرتر نسبت به مسایل اجتماعی دارد. در این پـارادایم ، رفتارهـای انسان به مثابه پدیده های اجتماعی و نه جبری شناخته میشوند. از منظر این دیدگاه ، جرم رفتاری اسـت کـه در اثر تعاملات اجتماعی و نه علل زیستی، روان اجتماعی پدیـد آمده است و باید آن را بـه عنـوان «خطـر» برشمرد و آن را از جامعـه دور سـاخت و بـس . در واقـع ، یک مبارزه عینی و مادی بدون توجه به ریشه ها و زیرساخت ها هرگز نمیتواند مطلوب باشد.
خلاصه ماشینی:
تطور هستی شناسی رفتار مجرمانه و جايگزيني آسيب اجتماعي با مفهوم جرم در زميولوژي (آسيب اجتماعي شناسي) حسن فدايي ،١ سيدمحمود ميرخليلي ،٢ شهرداد دارابي 3 چکيده : عدالت کيفري و فلسفه حاکم بر آن يکـي از مهـم تـرين مباحـث تاثيرگـذار بـر انديشـه حقـوقي اسـت کـه متفکران و نظريه پردازان از عصر روشنگري تا سده هاي معاصر به آن پرداخته اند.
اين مقاله با روش توصيفي-تحليلي و با رويکردي انتقادي به نظام فکري حقوق کيفري، به بررسي هستی شناسی رفتار مجرمانه از نگاه مطالعات آسيب شناسي اجتماعي پرداخته و بر ضرورت جايگزيني آن با رويکرد فردمحور در مواجهه با جرم تاکيد ميکند.
چنين رويکردي به تدريج در همه ي زمينه هاي مرتبط با انسان شناسـي و حقـوق رواج يافت و هستی شناسی رفتار مجرمانه را تحت تاثير خود قرار داد، به گونه اي که ميتوان گفـت ادبيات حاکم بر هستی شناسی رفتـار مجرمانـه در قـرن هجـدهم و نيمـه اول قـرن بيسـتم ، رويکـرد اثبات گرايانه موجود در علوم طبيعي است و متفکران عرصـه عـدالت کيفـري در ايـن دوره تنهـا از طريق مطالعه فردمحور و با تمرکز بر رفتارهاي جزئي بزهکـاران ، پديـده جـرم و رفتـار مجرمانـه را تبيين ميکنند (ولد و ديگران ،١٣٩٠: ٥٧).
بنابراين ، ميتوان گفت هستی شناسی رفتار مجرمانه با ظهور مکتب زميولوژي شـکلي جديـد بـه خود گرفتـه و ايـن تفکـر معاصـر بـا نفـي واقعيـت هستی شناسی جـرم ، افـق هـاي جديـدي بـراي پاسخگويي به نيازهاي جامعه در حوزه ي عدالت و آسيب هاي اجتماعي گشوده است .