چکیده:
اهمالکاری به عنوان تمایل به اجتناب از فعالیت، واگذار کردن انجام کار به آینده و استفاده از پوزشخواهی برای توجیه تأخیر در انجام فعالیت تعریف شده است (الیس و کانوس، 2002). اهمالکاری رفتاری ناپسند و ناراحتکننده است که پیامدهای ناخوشایندی چون اضطراب، افسردگی و کاهش اعتماد به نفس را به دنبال دارد. هرگز نمیتوان از تأخیر در انجام کارها به تصور بهتر ارائه کردن آنها دفاع کرد. به تعویق انداختن کارها به مرور به صورت عادت رفتاری درمیآید و موجبات سرزنش مداوم خود را برای فرد ایجاد میکند. این مقاله تلاش دارد تا با بررسی این پدیده تقریباً فراگیر علاوه بر ارائه تعریفی مبسوط به بیان عوامل مرتبط و اثرگذار بر آن بپردازد و در عین حال رابطه نزدیک آن را با عزت نفس در مورد بررسی قرار دهد.
Procrastination is defined as a tendency to avoid activities, assigning the task ahead and using apologies to justify the delay in carrying out the activity. Procrastination is a bad and upsetting behavior that leads to unpleasant consequences such as anxiety, depression and reduced confidence. We can not justify delay in doing work because of the notion of better doing. Postponing doing work gradually becomes a habitual behavior and causes the person blames herself/himself.This article attempts to study this phenomenon that is almost pervasive, moreover it provides extended definition of procrastination and explains related and influencing factors onit, and also its purpose is to study the relationship between procrastination and self-steam.
خلاصه ماشینی:
ارتباط اهمال کاري تحصيلي و عزت نفس سوده نوروزي ١ چکيده اهمال کاري ٢ به عنوان تمايل به اجتناب از فعاليت ، واگذار کردن انجام کار به آينده و استفاده از پوزش خواهي براي توجيه تأخير در انجام فعاليت تعريف شده است (اليس و کانوس ٣، ٢٠٠٢).
عزت نفس به چگونگي احساس فرد درباره ارزش خود در حوزه هاي گوناگون زندگي (براي مثال تحصيلي ، جسماني ، اجتماعي و عاطفي ) اشاره مي کند.
تعلل ورزي تحصيلي را تمايل غالب و هميشگي فراگيران براي به تعويق انداختن فعاليت هاي تحصيلي تعريف کرده اند، که تقريبا هميشه با اضطراب همراه است (راثبلوم ، سولومون و موراکامي ١ ، ١٩٨٦).
پيشايندهاي اهمال کاري در خصوص پيشايندهاي تعلل ورزي ، پژوهشگران و نظريه پردازان به عوامل مختلفي اشاره کرده اند؛ از قبيل : اضطراب و وابستگي ، ترس از ارزيابي منفي ، عزت نفس پايين (فراري ١٩٩٢)، ترس از شکست ، تنفر از کار، فقدان انرژي (سولومون و راثبلوم ، ١٩٨٤؛ اسکوئنبرگ و لاي ، ١٩٩٥)، کمال گرايي (جانسون و سلاني ، ١٩٩٦)، خودکم بيني ، پايين بودن سطح تحمل و عصبانيت (اليس و جيمز نال ٤، ترجمه فرجاد ،١٣٨٧).
همچنين از آنجا که احساس بي کفايتي و خودترديدي از ويژگي هاي اين افراد است ، احتمال شکست را در آنها افزايش داده و اعتماد به نفس پايين آنها را تبيين پذير مي کند.
اگر مراحل رشد با موفقيت انجام شود و در آن تثبيتي صورت نگيرد فرد مي تواند اعتماد به نفس خود را بازيابد و گرنه احساس ناخوشايندي نسبت به خودش پيدا مي کند (ساعتچي ، ١٣٧٤).