چکیده:
جغرافیای اقتصادی در جهان، از آغاز تا کنون پارادایمهای متفاوتی را وفق نیاز زمان تجربه کرده است. یکی از پارادایمهایی که به طورعمیقی به ویژه در ایران مرسوم شده و تداوم دارد، پارادایم تحلیل فضایی است که در آن متغیرهای" موقعیت مکانی"، "دسترسی"و " وفور منابع طبیعی"، از عوامل اصلی رشد اقتصادی نواحی تلقی میشوند. هدف مقاله حاضر، نگاهی انتقادی به دیدگاه تحلیل فضایی در جغرافیای اقتصادی از منظر جغرافیای اقتصادی رابطهای است. در این مقاله از منطق رئالیسم انتقادی استفاده شده است. بنا بر ماهیت تحقیق، اطلاعات مورد نیاز به روش اسنادی جمعآوری شده است و دو نوع نمونه به عنوان مصداق معرفی شده و در آنها دادههای مورد نیاز تحقیق جمعآوری شده است. یکی از این نمونهها، استان خوزستان و استان یزد به عنوان"نواحی مختلف درسیستم سیاسی- نهادی واحد"، و دیگری ناحیه "نوگالس آریزونا"، در ایالات متحده و " نوگالس سونورا"در کشور مکزیک به عنوان" نواحی واحد در نظامهای سیاسی- نهادی مختلف" است. در تبیین دادههای جمعآوری شده از تحلیل گفتمان استفاده شده است. نتیجه نشان میدهد که موقعیت مکانی و ماهیت ذاتی نواحی و منابع طبیعی، تعیین کننده نقش اقتصادی نواحی نیست. زیرا ناحیه، بازیگر اقتصادی نیست و مجاورت جغرافیایی در هر شرایطی به توسعه اقتصادی منجر نمیشود. نمونههای خوزستان، یزد و نوگالس سونورا، حاکی از آن است که به رغم ویژگیهای اکولوژیکی مشابه، نتایج اقتصادی یکسانی حاصل نمیشود زیرا توسعه اقتصادی محصول درهم تنیدگی غیر تجاری محل، تکنولوژی و سازمان(تثلیث مقدس) است. به همین دلیل، نوگالس آریزونا که از نظر اکولوژیکی، شرایطی مشابه نوگالس سونورا دارد، ولی به دلیل وجود درهم تنیدگی های غیر تجاری محل، تکنولوژی و سازمان، از توسعه اقتصادی به مراتب بالاتری برخوردار است.
خلاصه ماشینی:
همه اين رويکردها ويژگيهاي مشترکي دارند که عبارتند از: يکم ، "نواحي جغرافيايي ٣" را به عنوان بازيگراني تلقي ميکنندکه مولد ارزش اقتصادي هستند ولي بنگاه ها و مردمي که در بنگاه ها و ساير سازمان ها عمل و عکس العمل اقتصادي انجام ميدهند، در محاسبات ناديده گرفته ميگيرند)٢٠٠١,Maskell(؛ دوم ، اغلب اين رويکردها، تصميمات مکاني و توزيع فضايي فعاليت هاي اقتصادي را با استفاده از عامل "فاصله ٤"تبيين ميکنند (٢٠٠٠ ,Sheppard)، در نتيجه ، نقش بنگاه هايي را که شرکاي محلي را در روند توليد مشارکت ميدهند؛ به تربيت کارگران ميپردازند؛ و تصميم سازان را به اتخاذ سياست هاي حمايتي وامي دارند، فراموش ميکنند(٢٣٦-٢٣٣ :٢٠٠٦,Bathelt)؛ و سوم ، در رويکردهاي مزبور، منابع به مفهوم نئوکلاسيکي و ذاتي درک ميشود، يعني منابع عوامل توليدي هستند که ماهيت و جايگاه آن ها به وسيله روابط داده -ستانده از پيش تعريف شده ، مشخص است ( ١٥٦٣-١٥٤٥ :٢٠٠٥ ,Gluckler ,Bathelt ).
محققان بسياري چون امين ( ١٩٩٤ ,Amin) و مسي( ١٩٨٥ ,Massey)، به اشکال مختلف ، ايده مفهوم - سازي جغرافياي اقتصادي را به عنوان "علم فضايي" که واقعيت هاي اقتصادي و اجتماعي عمل اقتصادي 1Paul Krugman 2Geographical economics 3Geographical Area 4Distance را ناديده ميگيرد، و بر عوامل " موقعيت مکاني"، "فاصله " و "دسترسي" به منابع طبيعي" با مفهومي خاص ، تأکيد دارد، انتقاد دارند.