چکیده:
شکستن دیوارههای مقاومت ملت-دولتِ وستفالیایی، فرسایش تدریجی سازمانِ سرزمینیِ زیست اجتماعی، جابهجایی کانونهای قدرت ملّی، تغییر صحیفه سیاست بینالمللی و ظهور شبکههای نوین اقتدار بهمثابه شناسههای برسازنده سیاست خارجی نوین در عصر پساسیاست هستند. ملهم از این تحوّل، سیاست خارجی به معنای تصمیم نیست، بلکه محصول تصمیم است. اما منتقدان با الهام از منظومه شناختی سنتی، چنین خوانشی را به معنای مرگ سیاست خارجی، اعلام برائت از سیاست مدرن و آیتی بر گفتمان ضدِّ-سیاست خارجی میپندارند. حال آنکه حامیان با درک محیطی هوشمندانه و عملگرا، این خوانش نوین را نوید ظهور دکترین تغییر سیاست خارجی و گذار از سیاست قدرت به سیاست تغییر تلقّی میکنند. ملهم از این امر، تحلیل نحوه سیاستگذاری خارجی در عصر وابستگی متقابل بهعنوان اهتمام اصلی نوشته جاری است. اینکه آیا سیاست خارجی حکومتی همچنان پایدار ماند یا ظهور گفتمانهای نوین، آیتی بر مرگ آن است؟ فرضیه پژوهش با نکوهش خشکاندیشی متعصّبان و تأکید بر منطق فرآیندی، سیاست خارجی را یک امر بسترپرورده و زمانمند میداند. این پژوهش با کاربرد نظریه جامعهشناسی کثرتگرا، روششناسی تحلیلی و منطق تحوّلگرای همافزا دست به فرضیهآزمایی میزند. یافتههای پژوهش نشان میدهد که تحوّلات شناختی و فنّاورانه در عصر پساسیاست لزوماً منجر به مهجوریت سیاست خارجی نشد، بلکه تغییر در الگوها، رویهها و راهبردهای سیاست خارجی را به یک ضرورت بدل ساخت.
خلاصه ماشینی:
طبق اين فهم ، تحليل سياست خارجي با قالب علوم سياسي محض منجـر بـه تأکيـد بر حکومت و رفتارهاي تصميم گيران داخلي ميشـود، حـال آن کـه اسـتفتاي ديپلماسـي و سياسـت بين الملل از نصّ سياست خارجي ناشي از فتواي علماي روابط بين الملل از آن به مثابه تنهـا زيرشـاخه روابط بين الملل است .
اين گونه نوين به مثابه زاييـده گـذار از سياست قدرت به سياست تغيير، ضرورتاً آيتي بر ظهور نسل سوم سياسـت خـارجي نيسـت ، بلکـه تکمله اي براي نسل دوم است که سياست بين الملل را با منطق رئاليستيِ قدرت و امنيت نمـيسـنجد (٦-٢ :٢٠٢٠ ,Amadi).
Sectoral Politics سياست خارجي در عصر پساسياست : گذار از کوتاه مدت گرايي به عمق استراتژيک /١٣٩ سياسي داراي قدرت وتو بر سياست داخلي و بين المللـي باعـث شـد تـا تصـميم گيـري در سياسـت خارجي تنها به عنوان امتياز انحصاري حکومت نباشد، بلکه به حقّي بـراي نيروهـاي اجتمـاعي جديـد بدل شود.
ايـن نـوع دگرديسـي لزومـاً به معناي انکار يا ارتداد ابزارهاي مادي و منطق رئاليستي نيست ، بلکه ملهم از شبکه اي شدن قـدرت و فرآيندهاي تصميم گيري در عصر وابستگي متقابل ، نفـوذ سياسـي، دسـترس پـذيري و ارتباطـات بـه سياست گذاري خارجي جهت ميدهد (٢٢ :٢٠٠٢ ,Smith &Webber ).
Foreign Affairs سياست خارجي در عصر پساسياست : گذار از کوتاه مدت گرايي به عمق استراتژيک /١٤٩ بين الملل باعث شد تا سياست خارجي، اهتمامي در راستاي تأمين و تضـمين امنيـت و توسـعه بـدل شود.