چکیده:
طراحی بهینه سیستم مالیاتی به عنوان یک امر مهم همواره مورد توجه سیاستگذاران و نظریهپردازان اقتصادی بوده است. در
سالهای اخیرء پیشرفتهای صورت گرفته در نظریه اقتصادی به ارائه توصیههای سیاستی ویژه برای مالیاتستانی بهینه تر منجر
شده است. با این وجود. توصیههای سیاستی برآمده از نظریههای اقتصادی فقط تا حدودی در گستره سیاستگذاری مالیاتی
تظاهر یافته است. این مقاله به ارائه خلاصهای موجز از هشت درس ارائه شده کلیدی توسط اقتصاددانان در خصوص مالیاتستانی
بهینه میپردازد. همچنین تقابل و تعامل بین نظریههای مالیاتی و سیاستهای مالیاتی اتخاذ شده را مورد کاوش قرار میدهد.
The optimal design of a tax system has inevitably been deemed as the overriding task for policy makers and economic theorists. In recent years, the significant advancement in economic theory has led to recommendation of more specific policy prescription for taxation. Nevertheless, the policy advices derived from economic theories are partially manifested in the tax policies. This paper, presents a succinct summary of eight key lessons delivered by economists about optimal taxation. It also explores the interplay between tax theories and the adopted taxation policies, per se.
خلاصه ماشینی:
در مقابـل ، مي توان به برنامه ريز اجتماعي اين امکان داده شود که تمام چارچوب هاي مالياتي ممکن ، مانند ماليـات غيرخطي و وابسته متقابل بر کالاها، ماليات بر درآمد از منابع مختلف و حتي مشخصه هـاي شخصـي و غير اقتصادي را مدنظر قرار دهد.
اگر کارگران با درآمد بالا نسبت به کاهش درآمد مشمول ماليات شـان در نـرخ هـاي ماليات بالاتر کشش پذير باشند، اين امر به معني کاهش نرخ ماليات نهايي بهينه بر افراد با درآمد بـالاتر بوده و بقيه موارد ثابت است ؛ اما همانند توزيع توانايي ها و نيز تابع رفاه اجتماعي در اينجا نيز اختلافات زيادي در خصوص الگوي مناسب کشش ها در درآمدهاي مختلف وجود دارد.
اين جدول نرخ ماليات اعمال شـده بـر درآمـد برابـر ٢٥٠ درصـد ميانگين درآمد کارگران در هر يک از کشورهاي عضو OECD را نشان مي دهد که داده هـاي آنهـا بـه سـادگي در ابتدا و انتهاي دوره مورد نظر در شکل ٢ (يعني از ٨٢- ١٩٨١ و ٢٠٠٦- ٢٠٠٥)..
در حقيقت ، يک توزيـع دسـتمزد را محاسـبه کرده ايم که نرخ هاي ماليات نهايي بهينه را بين ٤٨ و ٥٠ درصد براي تمام افراد به غيـر از کـارگران بـا کمترين (و بيشترين ) مهارت و کساني که ميان توزيع هاي لگاريتمي نرمال و پارتو-لگاريتمي نرمال قرار دارند، به غير از سطوح درآمدي پايين -که تعداد کمتري از آنها ناتوان و تعداد بيشـتري نيـز کـارگران غيرماهر بوده و به گونه اي که در شکل نشان داده شده است ، نيازمند اعمـال نـرخ هـاي ماليـات کمتـر هستند- و تعداد کمي از سطوح دستمزدي متوسط -که اندکي از دو توزيع يادشده تجاوز مـي کنـد- را به دست مي دهد.