چکیده:
دیلتای کوشیده است «نقد عقل محض» کانت را به «نقد عقل تاریخی» در عرصۀ علوم انسانی تبدیل کند تا از قِبَل این رهیافتِ خاص، هم شأن مستقلی برای علوم انسانی تدارک و هم معنای جدیدی از ابژکتیویته را در این ساحت آشکار کند. گادامر با نقدهای خویش او را ملامت کرده و مدعی شده است دیلتای در دام ابژکتیو علمی افتاده و با سنت نوکانتی که در عصر او جریانِ غالب و شایع بوده، ناخودآگاه همراهی کرده است؛ نیز اینکه دیلتای با وجود تفکر تاریخی، در نظام فکری خویش به همۀ لوازم و نتایج این تفکر وفادار نبوده است.
در این جستار برای اینکه بنیاد ابژکتیو علوم انسانی را در نظرگاه دیلتای نشان دهیم، از تناظر میان سهگانۀ «تاریخ» «جهانِ زیسته» و«هرمنوتیک» سخن گفتهایم. ادعا این است که تاریخ، بنیادِ زیستجهان و بالمآل بنیادِ هرمنوتیک است، که به موجب نسبتهای انسان در این عرصه، حیات تاریخی او رقم میخورد، «تاریخ» همان «زیستجهان» است در مقام فروبستگی و «زیستجهان» همان «تاریخ» است در ساحت انفتاح و گشودگی؛ «هرمنوتیک» نیز بهمثابه منطقِ این نسبت و دانشی است که این دو ساحت را از مقام «اجمال و حضور» به مقام «تفصیل و حصول» درآورده است.
البته در سایۀ چنین نگاهی آنچه ضامن عینیت و شأن ابژکتیو علوم (انسانی) میشود نه انسان است، نه زیستجهان و نه تاریخ؛ بلکه کل این فرایند و جریانِ آگاهی است که از آن میتوان به «آگاهی تاریخی» یاد کرد.
Dilthey has sought to turn Kant's "critique of pure reason" into a "critique of historical reason" in the humanities, in order to provide both an independent position for the humanities and a new meaning of objectivity in this field. Gadamer rebuked him with his critiques, claiming that Dilthey had fallen into the trap of scientific objectivity and had unconsciously followed the tradition of Neokantism, which was prevalent in his day; despite his historical thinking, Dilthey has not been faithful to all the tools and results of this thinking in his system of thought. In this article, we show how the foundation of the living world and the dilthey hermeneutic method are laid out in "history". The relation between "history", "erlebnis" and, ultimately, "hermeneutics" is the relation between "appearance and interior", which due to man's infinity, his relation to history and historical self-consciousness have found such a distinction, "history" is the "erlebnis" in unarticulated position and "erlebnis" is the same as "history" in the field of openness; "Hermeneutics" is also the logic of this relation and knowledge that has changed this appearance and interior from the position of "conciseness and presence" to the position of "detail and achievement"; Of course, in the light of such a view, what guarantees the objectivity and objective position of the (human) sciences is neither man, nor the erlebnis, nor history.
خلاصه ماشینی:
نگارندۀ این سطور برای این مقصود (دفاع از عینیگرایی در تفکر دیلتای) مؤلفههای سهگانۀ تفکر او یعنی تاریخ، زیستجهان و هرمنوتیک را ملحوظ نظر قرار داده و این سهگانه را در نظام فلسفی دیلتای در تناظر با یکدیگر تبیین کرده است؛ بدین معنا که با توجه به تفسیری که دیلتای در مجموعِ آثار خود از تاریخ ارائه کرده است میتوان آن را بهمثابه امرِ بنیادینی تفسیر کرد که حدودِ نسبتهای انسانی را تعریف و تعیین میکند و در جهان زیسته و به نحوحضوری، افق تناهی انسان را آشکار میکند.
این جستار میخواهد نشان دهد چگونه تاریخ، زیست جهان و هرمنوتیک را میتوان در ذیل عنوان جامعِ آگاهیِ تاریخی گرد آورد که برای انسان در نسبت پدیداری با امور معنا پیدا میکنند؛ البته در این میان هرچند که دیلتای در فهم پدیداری امور وامدار کانت است، لکن در تفکر دیلتای نباید و نمیتوان پدیدار را در تقابل با شیء فینفسه (نومن) کانت فهمید؛ زیرا این مفهوم در نظام فلسفی دیلتای جایی ندارد؛ چنانکه تاریخ را نباید بهمعنای روح مطلق هگلی تفسیر کرد؛ چراکه او راه به راه در مواضع متعددی متذکر این امر شده که در فهم مفهوم تاریخ در نزد او نباید چنین خبط و خطایی شود، در عین اینکه به تأثیرپذیری خود از مفاهیم فلسفی هگل اذعان داشته است (در بخش اصلی این جستار متعرّض این تفاوتها خواهیم شد).