چکیده:
یکی از نظریاتی که در فلسفۀ اخلاق مطرح میشود نظریۀ خودگرائی روانشناختی است. این نظریه، یک نظریۀ توصیفی است که ادعا میکند: انگیزۀ انسان در تمام افعال اختیاری، انگیزهای خودخواهانه و مبتنی بر منفعت شخصی است. مصادیق متعددی برای این انگیزۀ خودخواهانه ادعا شده است، از جمله: «حب ذات»، «منفعت شخصی»، «لذت»، «رضایت فاعل». ما با روش تحلیلی- انتقادی، بسیاری از ادلهای که برای اثبات مدعای خودگرائی روانشناختی ارائه شده بود را نقد و بررسی کردیم. این ادله همگی مخدوش است، زیرا این ادله غالبا تجربی هستند و نمیتوان با دلیل تجربی، مسالۀ فراتجربی مانند انگیزۀ فاعل مختار را اثبات کرد، از سوی دیگر مدعیان این نظریه دلیلی بر نفی انگیزههای دیگرگرایانه و اثبات انحصاری بودن انگیزۀ خودگرایانه اقامه نکردهاند.
خلاصه ماشینی:
البته بايد دانست که هيچ فرد معتقـد به خودگرائي روان شناختي منکر آن نيست که مردم ، گـاه غيـر از رفـاه خـود بـه رفـاه و سعادت افراد ديگر تمايل دارند؛ اما همۀ معتقدان به خودگرائي روان شـناختي بـر ايـن باورند که مردم تنها در صورتي ميتوانند به رفاه و سعادت ديگران تمايل داشـته باشـند که آن را وسيله اي براي خوش بختي خود برگيرند.
اين نظريه ، خودگرائي روان شناختي ناميده شده است تا به اين نکته و مطلب اشاره شود که اين نظريه ، دربارٔە آنچه بايد باشد نيست ، به ديگر سخن ، ايـن نظريـه در مـورد خـوب و بد، درست و نادرست و آنچه وظيفۀ افراد است هيچ گونه قضـاوت و سـخني نـدارد؛ بلکـه دربارٔە چيزي است که در واقـع وجـود دارد.
در واقع بيـان ايـن دليـل تکـرار مدعاي خودگروي روان شناختي است ؛ يعني خودگروي روان شـناختي مـدعي اسـت مردم در همۀ افعال حتي در اعمال اخلاقي خود کاري را انجام ميدهند کـه بـه نفـع و خير آنها باشد.
۳-۱۰-۲- نقد دوم حتي اگر کسي ادعا کند، همۀ اميال غائي او خودمحور است و او در همۀ زمان هـا اين گونه عمل ميکند؛ باز مشکلي که وجود دارد اين است که او فقط نسبت بـه خـود، ميتواند چنين ادعايي را مطرح کند ولي قاعده و ملاکي ارائـه نکـرده اسـت کـه همـۀ انسان ها در همۀ زمان ها در همۀ افعال اختياري خود اين گونه عمل ميکنند.