خلاصه ماشینی:
"با ظهور کانت(1804)(که اساسا فلسفه او برمبنای معرفتشناسی بنا شده بود)اپیستمولوژی بهطور تام و تمام به عنوان یک صورت مستقل و مهم تأمل فلسفی ظاهر گردید و بعد از مرگ کانت تا امروز نیز هنوز در دستگاه فکری برخی فیلسوفان به عنوان محور اصلی و در آراء برخی دیگر،به عنوان بخشی از دستگاه فلسفی مطرح گردیده است.
» البته درخصوص عقلاندیشی در پارمیندس که کاپلستون بدان اشاره کرده،باید به این مهم توجه کدر که ساحت حیات معنوی و فکری پارمیندس،هنوز و بهطور تام و تمام ساحت تفکر مفهومی افلاطونی-ارسطویی(که به ویژه از ارسطو به بعد مبتنی بر انشقاق مابین نظر و عمل است)نبوده است اما به هرحال تفکر پارمیندس در فلسفه افلاطون،تأثیر دیرپای نهاد و افلاطون تحت تأثیر توجه خاص پارمیندس به عالم ثابتات قرار گرفت و به نحوی در جهان معقولات کلی خود(عالم مثل)به توصیف آن پرداخت.
بههرحال در تفکر افلاطون،عقل حقیقی و کامل در سیر دیالکتیکی(که یک سیر عقلانی است)به عالم مثل دست پیدا میکند و چون خود این نمونههای ازلی،از جنس عقل و کلی هستند صرفا توسط عقل نیز قابلیت فهم و درک شدن دارند.
ارسطو اگرچه بهقدرت عقل در فهم کلیات اعتقاد دارد و آن را فصل ممیز انسان از دیگر حیوانات میداند اما به وجود کلیات معقول ازلی(یعنی مثل افلاطونی)اعتقادی ندارد؛بلکه معتقد است که ذهن آدمی مفهومهای کلی را در انتزاع از واقعیات بیرونی میآفریند."