چکیده:
در ایران زمان ناصرالدینشاه، نظام آموزشی بیشازپیش موردتوجه اندیشمندان ایران قرار گرفت. آنها انجام اصلاحات در عرصه ‏های مختلف را با آگاهی مردم در ارتباط دانستند و از ضرورت آموزش همگانی سخن بهمیان آوردند و به دنبال آن، اصلاح آموزش ابتدایی را بهمنزلۀ زیربنای آموزش همگانی مورد توجه قرار دادند. رویکرد این اندیشمندان به آموزش ابتدایی و نسبتِ راهکارهای آنان برای تحول در آموزش ابتدایی با واقعیت‏ های زمانه و اصول آموزش ابتدایی مسئله ‏ای است که در تحقیق حاضر با روش توصیفی ـ تحلیلی و با استفاده از آثار اندیشمندان آن دوره مورد بررسی قرار می‏گیرد و به این پرسش پاسخ داده می‏ شود که آیا راهکارهای اندیشمندان ایران عصر ناصری برای آموزش ابتدایی و همگانی شدن آن با واقعیت‏ های روز و اصول آموزش ابتدایی مطابقتی داشتند؟
نتیجۀ تحقیق حاکی از آن است که اندیشمندان این دوره باوجود درک درست از نقش آموزش ابتدایی در تعلیم عمومی، با اصرار به راهکارهایی مانند اصلاح الفبا از واقعیت‏ های زمانه و اصول آموزش ابتدایی فاصله گرفته ‏اند.
During the reign of Nasser al-Din Shah in Iran, Iranian thinkers became increasingly concerned with the education system. They realized the correlation between reforms in various areas and raising the public’s awareness and discussed the necessity of public education. Consequently, they emphasized the reformation of elementary education as the basis of public education. These thinkers’ approach to elementary education and the relevance of their solutions for reforming elementary education to the realities of the time and the principles of elementary education is the issue that will be studied in the present research by applying a descriptive-analytical method and using the works of the thinkers of that era. This research seeks to answer the question whether the solutions offered by the thinkers of the Nasseri Era to reform elementary education and make it public bore any correspondence to the realities of the time and the principles of elementary education.
Results of this research indicate that although the thinkers of that era had a proper conception of the role of elementary education in public education, by insisting on solutions such as reforming the alphabet, they were distanced from the realities of the time and the principles of elementary education.
خلاصه ماشینی:
نتيجۀ تحقيق حاکي از آن است که انديشمندان عصر ناصري به درستي ميان آموزش و آگاهي عمومي پيوند برقرار کرده اند، اما براي رسيدن به آموزش همگاني با چشم پوشي از واقعيت هاي تاريخ اروپاي معاصر خود و اصول آموزش ابتدايي به تسهيل آموزش با اصلاح الفبا يا تسهيل آموزش و توليد محتواي مناسب بدون نقش دولت ارجحيت قائل شده اند.
شهين ايرواني در مقاله اي با عنوان «مقدمه اي بر تبيين ماهيت آموزش و پرورش ايران از آغاز دورة 55 مدرن سازي تا امروز» از دورة موردبحث اين مقاله با عنوان دورة تقليد از غرب سخن به ميان آورده و مقالۀ «آموزش معلمان در مدرسۀ رشديه (مطالعۀ موردي کتاب هاي درسي هدايه التعليم و بدايه التعليم )» اين دو کتاب از ميرزا حسن رشديه را معرفي کرده است ، اما، هيچ کدام از آن ها بحث انديشۀ اصلاح آموزش ابتدايي در زمان ناصرالدين شاه را به منزلۀ موضوعي مستقل موردپژوهش قرار نداده اند.
از نگاه اين انديشمندان ، براي رفع بينظمي از طرز تعليم و تعلم اطفال به عنوان يکي از «ارکان اربعۀ آبادي و قوت »٧ لازم نبود که در شهرها و روستاها، علوم جديد و زبان هاي فرنگي تعليم شود، بلکه کافي بود، علوم موجود مانند صرف و نحو، فقه ، اصول ، تاريخ ، هيئت ، حساب ، جغرافيا، حکمت طبيعي و امثال آن با اسلوب جديد آموزش داده شود تا ايران و ايرانيان در يک سال صد سال ترقي کنند (اختر، ١٤ شوال ١٢٩٦، ص .