چکیده:
باتوجه به نقش و اهمیت کارآفرینی در ابعاد زندگی انسان ها از نظام آموزشی هر کشوری انتظار میرود شهروندان شایسته و کارآفرین تربیت نماید. این پژوهش با هدف شناسایی مؤلفه های آموزش کارآفرینی دانشآموزان دوره دوم متوسطه انجام گردید. تحقیق حاضر با رویکرد کیفی (به روش گراندد تئوری و با استفاده از کدگذاری باز، محوری و انتخابی) و با کمک نرم افزار Nvivo صورت گرفت. گردآوری دادهها از طریق مصاحبه انجام گرفت و روش گردآوری دادهها مصاحبه نیمه ساختار یافته است. مشارکتکنندگان پژوهش را خبرگان، استادان و صاحبنظران اجرایی و دست اندرکاران حوزه آموزش کارآفرینی تشکیل میدادند. در پژوهش از نمونهگیری با رویکرد هدفمند و روش نمونه گیری نظریه ای استفاده گردید. نمونه افراد پس از لحاظ اصل اشباع نظری 13 نفر تعیین شد. معیار انتخاب افراد نمونه کسانی بودند که بتوانند در ارتباط با اهداف پژوهش حاضر اظهار نظر دقیق و کارشناسانه داشته باشند. محقق پس از کدگذاری باز و فرایندی مصاحبه های انجام شده عوامل احصا شده را در قالب شرایط علی، زمینهای، مداخلهگر، استراتژی و پیامد معرفی نمود. تحلیل یافته ها حاکی از آن است که 7 مؤلفه اصلی با 28 زیر گروه شامل (ویژگی های فردی یادگیرنده، آموزش های غیررسمی، محیط آموزشی، حمایت های دولت، جامعه کسب وکار، روش های تدریس و منابع انسانی) اصلی ترین مؤلفه های مؤثر بر ایجاد و توسعه آموزش کارآفرینی دانش آموزان دوره دوم متوسطه به شمار می آیند. ضمناً مدل نهایی آموزش کارآفرینی بر اساس یافته های پژوهش ارائه شده است.
خلاصه ماشینی:
تحليل يافته ها حاکي از آن است که ٧ مؤلفه اصلي با ٢٨ زير گروه شامل (ويژگيهاي فردي يادگيرنده ، آموزش هاي غيررسمي، محيط آموزشي، حمايت هاي دولت ، جامعه کسب وکار، روش هاي تدريس و منابع انساني) اصليترين مؤلفه هاي مؤثر بر ايجاد و توسعه آموزش کارآفريني دانش آموزان دوره دوم متوسطه به شمار مي آيند.
با اين نگرش ، کارآفريني در آموزش وپرورش ، فرايند منظم و مستمري است که از يک سو به شناسايي و بهره برداري مؤثر از کليه منابع دروني و بيروني نظام آموزشي منجر ميشود و از سوي ديگر، موجب ايجاد فرصت هاي جديد ياددهي و يادگيري ميگردد ( Henry et ٢٠٠٥ ,al).
در ايران ، ادغام آموزش کارآفريني در برنامۀ درسي مدارس موجب غنيسازي تجارب يادگيري فراگيران و افزايش ارتباط ميان مدرسه و صنعت و کشاورزي است و نيز فرصتي براي آزمودن محتوا و روش هاي تدريس کارآفريني به خاطر تازگي موضوع ايجاد ميکند باشد ( Mohammadaminzadeh ٢٠١٦ ,et al)؛ به اين ترتيب آموزش کارآفريني بايد نقطه آغاز برنامه درسي قرار بگيرد.
يافته هاي اين پژوهش نشان ميدهد که ارتقاي مهارت هاي کارآفريني در فرايند آموزش رسمي کارآفريني بر ايجاد قصد 1- Kumar et al 2- Kirkley 3- Lacap کارآفرينانه در فراگيران تأثيرمثبت دارد.
بر اساس پيشينۀ تحقيقات انجام شده بيشتر پژوهش ها به صورت بررسي تأثير، جهت گيري و رفتار کارآفريني بر روي دانش آموزان و يا الگوسازي بوده است و احصاء دقيق مؤلفه ها و مقوله هاي در ارتباط با آموزش کارآفريني به دانش آموزان ميتواند به عنوان يک شکاف نظري و تحقيقاتي مطرح گردد؛ لذا پر کردن اين شکاف نظري ضروري به نظر مي رسد.