خلاصه ماشینی:
"لبی لبریز از آواز دارم پر و بالی پر از پرواز دارم به سوی دوست تا جانم روان است کیام من تا که او را باز دارم دو شعر تازه از قادر طهماسبی نامهای از درد دارم،زرگری میخوانمش زیر طاق آسمان،نیلوفری میخوانمش آنچه از چشم تو پنهان است من میبینمش آنچه میبینم برای داوری میخوانمش نامهء این درد ناخواناست دنیادوست را من ولی چون آب در ناباوری میخوانمش نامهء این درد را تاریخ،خرچنگی نوشت من ندارم طاق چون بلبل دری میخوانمش قصهء این درد زیبا را نمیدانی که چیست؟ گوش شیطان کر برایت زرگری میخوانمش رسم باشد روی زیبا را کمی پنهان کنند درد عریان است باری من پری میخوانمش این درد آتش نامهای دارد که من با زبان آتشین آذری میخوانمش گر زبان آذری هم سوز دلخواهی نداشت با زبان آتشین،خاکستری میخوانمش گر خریدار حدیثم گوش بیداری نبود نیمهشب در گوش ماه و مشتری میخوانمش ای دل چنان بسوز که خاکسترت کنند خاکسترت کنند و زمینگسترت کنند رسوا منال ای دل نازکخیال اگر با آتش گداخته همبسترت کنند گر گاوها چرند به نام علف تو را گر کودکان چراکه گلی پرپرت کنند راز دل شکستهء خود را سکوت کن ای نازنین اگر به خدا باورت کنند باری تو را به باور اینان نیاز نیست بگذار در خیال به خاک اندرت کنند تو تکیه کن به حال این فرقه در خیال گه چاکرت کنند و گهی سرورت کنند افسانه شو که باور این کودکان شاد چندان بزرگ نیست که کوچکترت کنند شعری تازه از قادر طهماسبی(فرید) «پرنوشت پوپک خبرنگار من» این بهار بهمنی برای عاشقان خجسته باد انفجار نور و روشنی برای عشاقان خجسته باد آی بازماندگان نسل اولین عشق نسل دومین و سومین و نسل چندمین این درخت سیب را وین پدیدهء غریب را درست بنگرید این درخت،یعنی انقلاب درد یعنی اجتماع داغ ینی اعتلای عشق یعنی انفجار نور و روشنی بهار بهمنی یعنی انقراض فقر و انهدام بیعدالتی باد چنگ اگر زند به موی این درخت سیل اگر سفر کند به سوی این درخت دست باد بسته باد و پای سیل خسته باد آی وارثان آن حماسهء بزرگ آن درخشش عظیم و آن شکوه ماندگار عشقهای آتشین و موجهای بیقرار و گریههای بیامان لرزش زمین و آسمان زیر گامهای استوار عاشقان روزهای بیغبار روزگار کوچ هر پرندهای که بوی عشق را شنید روزهای با شهادت آشنا شدن گریستن با چنین بهانه زیستن روزهای التماس نامه خواستن ز مادر و پدر گریختن،رضا شدن زوهای آفتابی جدا شدن،گریستن،رها شدن راهی قرارگاه کربلا شدن به راه عشق نازنین فدا شدن ماندگار باد در کتاب ذهن روزگار برگهای زرنوشت سرنوشت ما،در این زمان پوپک خبرنگار من که این خطوط سرخ را به پر نوشت بر درخت باور شما نشسته باد آی نسل چندمین درد!"