چکیده:
در این نوشتار، رمان «پاییز فصل آخر سال است»، نوشته نسیم مرعشی با رویکرد ساختارگرایی تکوینی لوسین گلدمن بررسی می شود. روش گلدمن در این رویکرد، بررسی ساختار اثر و علت پدید آمدن این ساختارها بر اساس شرایط تاریخی است. این نقد در دو مرحله انجام میشود: در مرحله اول با عنوان دریافت به بررسی ساختار اثر میپردازد و مرحله دوم با نام تشریح، ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اثر در پیوند با جامعه بررسی میشود. این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی به این پرسش پاسخ میدهد که چه پیوندی بین ساختارهای رمان مورد بررسی با ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه وجود دارد و چگونه میتوان همارزی ساختاری و رابطه دیالکتیک مورد ادعای نقد تکوینی را میان ساختار رمان مرعشی و ساختار عینی جامعه در زمان تکوین این اثر نشان داد. این پژوهش همچنین به چگونگی بازتاب جهانبینی نویسنده به عنوان نمایندۀ طبقۀ اجتماعی در این اثر داستانی میپردازد. این نوشته باهدف تبیین این روابط متقابل شکلگرفته است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که مطابق نظریه گلدمن، مرعشی موفق به خلق اثری شده که در آن همارزی استواری میان ساختار این اثر با ساختارهای جامعه ای که اثر در آن شکل گرفته است، دیده می شود و این همارزی ساختاری در کنار روابط دیالکتیک اجزای گفتمانی مرتبط به هم، رمان وی را به اثری اصیل تبدیل کرده است.
In this paper, the novel "Paeiz Fasle Akhare Sal Ast" by Nasim Marashi is analyzed by using Lucien Goldmann's developmental structuralist approach. One of the approaches of criticizing the literary works is the developmental structuralist approach in which the dialectical relations of the literary work's structure and the social structure that the work has been developed within it are analyzed; Therefore, the approach, structure and content of the literary work, writer's mentality and the worldview of a class that the writer represents and its relation to the structure of the society in which the work has been developed are analyzed. The main question of this study is whether there is a structural equivalence and dialectical relationship between the structure of the Marashi's novel and the objective structure of society during its development? This article has been based on the explanation of these mutual relations and the findings of the study have shown that according to the theory of Goldmann, Marashi has succeeded in creating a work in which there is a stability equivalence, and this structural equivalence along with the dialectical relations of the related discursive components have turned his novel into an original work .
خلاصه ماشینی:
ايـن پژوهش با روش توصيفي تحليلي به اين پرسش پاسخ ميدهد که چه پيوندي بين ساختارهاي رمان مورد بررسي با ساختارهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي جامعه وجود دارد و چگونه ميتـوان هـم ارزي ساختاري و رابطۀ ديالکتيک مورد ادعاي نقد تکويني را ميان ساختار رمان مرعشي و سـاختار عيني جامعه در زمان تکوين اين اثر نشان داد.
با توجه به اينکه در روش ساختگرايي تکويني به فرم و محتواي اثر توجه ميشود براي بررسي ساختار رمان براساس سه پارادايم هستيشناسي و معرفت شناسي و روش شناسي در تحليل ساختار رمان به مواردي نظير انتخاب زاويه ديد و شيوة روايت و نامگذاري شخصيت ها متناسب با درونمايۀ داستان توجه کرده و سپس در مرحله توضيح و تشريح به ساختارهاي اجتماعي جامعۀ ايران در دهه ٨٠ شمسي، که رويدادهاي رمان در آن شکل گرفته است ، پرداخته ، و سعي کرده ايم نشان دهيم عوامل و عناصر تأثيرگذار در ساماندهي آگاهي و تفکر نويسنده به عنوان نمايندة طبقه اي از جامعه در شکل گيري ساختار کلي رمانها چه بوده است .
به دنبال او لوسين گلدمن (١٩١٣-١٩٧٠) دانشمند رومانيايي ساکن فرانسه ، که شناخته ترين محقق در عرصۀ جامعه شناسي ادبيات است با استفاده از آموخته هاي مکتب لوکاچ ، شيوه اي جديد به نام ساختگرايي تکويني را معرفي مي کند؛ شيوه اي که در عين پرداختن به محتواي اثر از صورت آن نيز غافل نمي ماند و در واقع با روش خود پيوندي استوار بين صورت و محتوا بر قرار مي کند.