چکیده:
هدف پژوهش حاضر، دفاعی از اصلگرایی در استدلال اخلاقی است. برایناساس، کبرای استدلال را یک اصل اخلاقی تشکیل میدهد؛ اما همچنین موقعیت و وضعیتی که فعل در آن قرار دارد، میتواند مقدمۀ دیگر استدلال به شمار آید. در این پژوهش، ابتدا گزارشی از اصلگرایی راسی ارائه میشود، سپس نقدها و اعتراضات دنسی بر رویکرد راس دربارۀ اصلگرایی تبیین میشود. درادامه، ضمن نقد خاصگرایی دنسی، دوباره به اصلگرایی راسی پرداخته و از آن دفاع خواهد شد. نتیجۀ این مباحث این خواهد بود که در یک استدلال اخلاقی باید همۀ جوانب، اعم از اصل و موقعیت و وضعیت را در نظر گرفت و رویکردهای مطلقگرایی افراطی و اصلگرایی اخلاقی حداکثری موفق نیستند؛ زیرا دستِکم نمیتوانند مشکل تعارض اخلاقی را حل کنند.
The present study aims to defend moderate moral principlism in moral reasoning. According to this type of principlism - in a moral argument - although one of the premises of the argument is a moral principle, the position and situation in which the action is performed can be considered as another premise of the argument. To clarify and defend this principlism, it is necessary to analyze and examine competing approaches such as racial originality and moral particularism to provide a basis for endorsing this view. In this research, first, a report on Ross's principlism and his definition of principlism is presented. Dency's critiques and objections to Ross's definition are then expressed, and at the same time, Dency's particularism is examined. Finally, moderate moral principlism is defended. The result of the above arguments will be that in a moral argument all aspects must be considered - including principle, position and situation - and the approaches of extreme absolutism and moral principlism are not maximally successful, because at least they cannot solve the problem of moral conflict.
خلاصه ماشینی:
اگر چنین کارکرد و رسالتی برای استدلال اخلاقی تعریف شود، مسئلهای که وجود دارد این است که: وجود اصل اخلاقی تا چه اندازه برای استدلال اخلاقی و همچنین یک نظام اخلاقی ضرورت دارد؟ همچنین، حکم اخلاقی دربارۀ یک فعل جزئی (مثل حکم به اینکه «فعل X خوب و درست است») درصورتیکه در فرایند استدلال قرار گیرد، تا چه اندازه نیازمند اصل اخلاقی است؟ و آیا اساساً اصل اخلاقی ضروری است؟ و اگر هم ضروری باشد، چه چالشهایی پیش روی آن وجود دارد؟ توجه کنید که فیلسوفانی ازقبیل کانت و راس، وجود چنین اصولی را ضروری دانستهاند و معتقدند که بدون وجود یک اصل یا اصول نمیتوان از استدلال اخلاقی سخن گفت و حکم اخلاقی کرد.
درحقیقت، دیدگاه راس بهاینمعناست که برای رسیدن به حکمی نهایی ممکن است در وضعیتی خاص یک «وظیفه در نگاه نخست» بهوسیلۀ «وظیفه در نگاه نخست» دیگری کنار نهاده شود و بهعبارتدیگر، هریک از وظایف در نگاه نخست بهسبب وجود وظیفه در نگاه نخست دیگر نادیده گرفته شود؛ بهاینصورت که ملاحظات متفاوت مدافع یا مقابل برای انجام یک فعل میتواند بر نوع تصمیمگیری اخلاقی ما دربارۀ آن فعل بهظاهر خوب و درست تأثیرگذار باشد.
دنسی بهطور خلاصه در تقابل با اصلگرایی اخلاقی، معتقد است که احکام اخلاقی صرفاً به موقعیت و سیاقی وابسته است که در آن قرار دارد و خارج از سیاق نمیتوان هیچ تصمیمگیری اخلاقی کرد و اینگونه نیست که خصوصیاتی ازقبیل «وفاداری» یا «اضرار به غیر» بهتنهایی حکم اخلاقی داشته باشد و الگویی برای رفتارهای منطبق بر آنها باشد؛ بلکه بدون تصور سیاقی که در آن قرار دارد، هیچ حکمی برای آنها وجود ندارد.
(2001), Moral Particularism, in Stanford Encyklopedia of Philosophy, online at: http://plato.