چکیده:
کانت، در مقدمۀ دوم نقد عقل محض، یکی از اهداف خود از نوشتن این کتاب را بازکردن جایی برای ایمان مطرح میکند و در بند A822/B850 به طرح سهگانۀ «معرفت»، «ایمان» و «عقیده» میپردازد و میگوید معرفت آن چیزی است که بهصورت ابژکتیو و سوبژکتیو بسنده است؛ ایمان چیزی است که ازجهت سوبژکتیو بسنده و ازجهت ابژکتیو نابسنده است و عقیده چیزی است که ازجهت سوبژکتیو و ابژکتیو نابسنده است. در این میان، وضیعت متناقضنمای ایمان، توجه کانتپژوهان را به خود جلب کرده است. در این پژوهش توضیح داده میشود که: نخست، ایمان در اندیشۀ کانت چیست و چگونه توجیه میشود؟ دوم اینکه نسبت ایمان و معرفت در اندیشۀ کانت چیست؟ و درنهایت توضیح داده میشود که فهمِ کانت از ایمان که از آن با عنوان ایمان عقلی محض یاد میکند، اگرچه با تعریف ایمان در مسیحیت دارای اشتراکاتی است، بنیان و شالودهای کاملاً متمایز دارد. بهعبارت دقیقتر، کانت معنایی بشری و زمینی (سکولار) از ایمان و دین ارائه میدهد که با مضامین اصلی ایمان در ادیان ابراهیمی مانند ایمان به غیب کاملاً متعارض و متضاد است. این نکتۀ مهمی است که برخی از کانتپژوهان معاصر به آن توجه نکردهاند.
In the second preface to the critique of pure reason, Kant states that one of his purposes in writing this book is to make a room for faith. In paragraph A822 / B850, Kant deals with the threefold plan of knowledge, faith, and opinion; knowledge is something both subjectively and objectively sufficient. Faith is something that is sufficiently subjective and objectively insufficient, and opinion is something that is subjectively and objectively insufficient. In the meantime, the paradoxical state of faith has attracted the attention of some Kant scholars. In this article I will explain that: First, what is faith in Kant’s thought and how is it justiied. Second, what is the relationship between faith and knowledge in Kant's thought? And finally we explain that, Kant's understanding of faith, which he refers to as pure rational faith, although it has much in common with the definition of faith in Christianity, has a very different foundation. To be more precise, Kant offers a human and secular meaning of faith and religion, which is in complete contradiction with the main themes of faith in the Abrahamic religions, such as belief in the unseen. This is an important point that some contemporary Kant scholars have overlooked.
خلاصه ماشینی:
اما مسئلۀ اصلی آن است که اگر دانش ما تنها ازطریق تجربه تأمین میشود، دین و مفاهیم بنیادین آن مانند اراده، خدا و جاودانگی که متعلقهای اصلی ایماناند، چگونه ممکناند؟ زیرا طبق تصریح خود کانت، در مقدمۀ ویراست دوم، یکی از اغراض اصلی او در تألیف نقد اول، بازکردن جایی برای ایمان بوده است؛ درحالیکه با این تقریر از معرفت، امکان ایمان ـدستکم بهمعنای متعارف آن در ادیان ابراهیمیـ از بین میرود.
اول باید جملۀ «من مجبورم معرفت را محدود کنم تا جایی برای ایمان باز شود» در بستر مقدمۀ دوم کانت بر نقد عقل محض بازخوانی شود و دوم آنکه دو مفهوم کلیدی «ایمان» و «معرفت» که کانت در مقدمه به کار برده است، براساس کلیت فلسفۀ استعلایی واکاوی و فهم شود.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) کانت در در ضمن فقراتA820 تا A822 کتاب نقد عقل محض این اصطلاحات را تعریف کرده است و اینگونه توضیح داده است: «اگر حکمکردن برای هرکس تا جایی که او فقط عاقل باشد، معتبر است، آنگاه بنیاد آن حکم بهنحوی ابژکتیو بسنده است و درآنصورت، حقیقتشمردنْ اعتقاد نامیده میشود؛ اما اگر حکم فقط در ساختار ذاتی مخصوص سوژه ریشه داشته باشد، آنگاه اقناع نام میگیرد (CPR: A820/B848).
کانت میگوید: «اقناع یک وانمود محض است؛ زیرا مبنای حکم که منحصراً در سوژه قرار دارد، بهصورت ابژکتیو در نظر گرفته میشود؛ بنابراین، چنین حکمی همچنین فقط اعتبار شخصی دارد و حقیقتشمردن این حکم را نمیتوان به دیگری انتقال داد؛ اما حقیقت مبتنیبر مطابقت با ابژه است؛ درنتیجه، دربارۀ آن ابژۀ خارجی، احکام همۀ فاهمهها باید با هم توافق داشته باشند؛ بنابراین، سنگ محک اینکه آیا حقیقتشمردن اعتقاد است یا اقناع صِرف، خارجی است.