چکیده:
موج مخرب اعتیاد از فرد معتاد به شبکههای پیش گفته منتقل میشود وتقریبا تمام مردم ساکن درشهرو روستا رابه طور روزافزونی دراقصی نقاط کشور زیررخنه خود قرارمی دهد. چه بخواهیم وچه نخواهیم این که جامعه ایران درگیردرمان پرهزینه، وقت گیر و در بسیاری ازموارد ناکام کننده اعتیاد است. مساله درمان آنچنان انرژی ازمردم جهان برده و برنامههای اجرایی راتحت تاثیرقرارداده است که توان چندانی برای پرداختن به برنامههای اجرایی راتحت تاثیر قرارداده است که توان چندانی برای پرداختن به برنامههای پیشگیرانه نمانده است. بیشک، پیشگیری میتواند، به عنوان یک راهبرد منطقی، کم هزینه و موثر مطرح شود. اما بایدتوجه داشت که برای اجرایی شدن برنامههای پیشگیرانه، بایستی بسیاری از عوامل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، آموزشی به طور همسو و هماهنگ به کار گرفته شوند. متاسفانه به نظر میرسد ذهنهای برنامه ریز برای حل مسئله اعتیاد، علیرغم شعارهای مطرح شده، همچنان درگیرمساله درمان ماندهاند. ویران گرایهای حاصل از آن زمینه سازسقوط بسیاری ازارزشها وهنجارهای فرهنگی و اخلاقی شده و بدین ترتیب سلامت جامعه را بطور جدی به مخاطره میاندازد. وابستگی به مواد یا اعتیاد که اختلال روانی است این واژه که درتقسیمبندیهای روانپزشکی سوء مصرف مواد تعریف شده است، دومین اختلال شایع روانی است. اعتیاد به مواد مخدر میتواند به عنوان تودههای متراکم از نتایج منفی ناشی ازمصرف مواد تعریف شود که هرروزاین نتایج تشدید میشود. در دو و سه دهه اخیر، جهان با آمارهای تکاندهندهای ازشیوه سوء مصرف مواد عمدتا درسطح جامعه وخصوصا درجمعیت جوان ونوجوان مواجه شده است. از آنجایی که نظریههای روان شناسی اعتقاد دارند که کیفیت زندگی پایین، افراد را مستعد اعتیاد میکند.
لذا بدین منظور هدف از این مقاله نظریههای روانشناختی مرتبط با سبب شناسی سوء مصرف مواد و تاثیر آموزش مهارتهای اجتماعی برای رسیدن به کیفیت زندگی میباشد.
خلاصه ماشینی:
پژوهش های بالینی، چندین متغیر را به منزله متغیرهای پیش بین در زمینه ی اعتیاد معرفی کرده اند (نیوکام وریچاردسون 1 ، 200 > یکی از این متغیرها کیفیت زندگی است که بنا به تعریف سازمان جهانی بهداشت، درک افراد از موقعیت خود در زندگی از نظر فرهنگ سیستم ارزشی که کاملاً فردی بوده و برای دیگران قابل مشاهده نیست و برای درک افراد از جنبه های مختلف زندگی شان استوار ا 2 i"/>i"/> و همکاران، 2000).
اگر چه در حال حاضرین پدیده از لحاظ تجربه به خوبی جا افتاده است، اما تبیین قاطعی برای آن وجود ندارد (کسلر 2 ، 1995؛ به نقل از محمدی، 1386) اغلب سه الگو در این زمینه مطرح می شود: الف) اختلالهای روانی که به سوء مصرف مواد منجر میشود برای مثال، خود درمانی افسردگی (کانتزیان، 1997؛ به نقل ازمحمدی، 1386) یا قضاوت مختل در اختلال شخصیتی ضداجتماعی یا اختلال آشفتگی؛ ب) سوء مصرف موادی که به پیدایش اختلال های روانی می انجامد، برای مثال، از طریق بروز تغییراتی در مغز؛ ج) عوامل خطر ساز مشترکی که به هر دو منجر میشود، در واقع، گزارشهایی در حمایت از هر یک از الگوها وجود دارد و ارتباط میان اختلال مصرف مواد مخدر و اختلالهایی روانی نسبت به آنچه در هر یک از این الگوهای مطرح شده است، پیچیده تر و چند عاملیتر است.