چکیده:
مدیریت دانش موضوعی است که در آن سازمان بهصورت آگاهانه دانش خود را در قالب منابع، اسناد و مهارتهای انسانی جمعآوری و سازماندهی میکند، سپس آنها را به اشتراک گذاشته و مورد تجزیهوتحلیل قرار میدهد. مدیریت دانش به پشتیبانی و ارتقاء فرایندهای سازمانی: ایجاد، ذخیره، بازیابی و اشتراک دانش در سازمان اشاره دارد مدیریت دانش درواقع رشتهای است که در آن فرایند ایجاد، کدگذاری و اشتراک دانش انجام و برای افزایش نوآوری مورداستفاده قرار میگیرد بوکویتز و ویلیامز، فرایندهای مدیریت دانش را به دو بخش تقسیمبندی کردهاند. «فرایند تاکتیکی» شامل به دست آوردن دانش موردنیاز برای فعالیتها، بهکارگیری دانش در ایجاد ارزش، یادگیری، مبادله و تسهیم دانش موجود است. «فرایند راهبردی» به دست آوردن ارزش از فرایند تاکتیکی درجایی است که راهبرد سازمان در جهت رسیدن به اهداف سازمانی مورداستفاده قرار بگیرد. عواملی که میتوانند به فرایندهای یادشده کمک کنند، تحت عنوان تواناساز شناخته میشوند. موفقیت مدیریت دانش، مستلزم وجود ابزارهایی است که بهعنوان تواناساز شناخته میشوند و عبارتاند از مشخصهها یا متغیرهایی که اگر درست مدیریت شوند، میتوانند اثر قابلملاحظهای را بر بهبود وضعیت رقابتی سازمان داشته باشند. هرچند این عوامل بیشتر به تواناساز معروف هستند؛ لیکن تعابیر دیگری همچون زیرساخت، شروط لازم، زمینه، ابزار، عوامل و... برای توصیف آنها بهکار میرود. مدیریت دانش با کمک تواناسازها؛ سرمایههای انسانی را به داراییهای فکری تبدیل و راههای متفاوتی برای تسخیر، ثبت، ذخیره و توزیع دانش در سازمان ارائه میکند. تواناسازها با ایجاد زیرساختهای لازم اجازه میدهند، دانش سازمانی بهطور همزمان و نظاممند رشد کند. آنها نهفقط به تولید دانش در سازمان کمک میکنند؛ بلکه انگیزه اعضای گروه، برای به اشتراک گذاشتن دانش هستند. نظر به اینکه عوامل موردبحث، منجر به افزایش احتمال موفقیت اجرای برنامههای مدیریت دانش میشوند؛ این مهم است که سازمانها، آگاهی کاملی از زیرساختهای لازم برای انجام این اقدام داشته باشند. این عوامل در صورت عدم وجود در سازمان، باید ایجاد گردند و در صورت وجود، بهتر است توسعه یابند. ازآنجاکه دانش در اداره جنگهای نوپدید، نقش اساسی را ایفاء میکند، سازمانهای نظامی باید روند دانشبنیان شدن را در حوزههای ماموریتی خود سرعت بخشیده و آن را بهکارگیرند. ادبیات مرتبط قابلدسترس نشان میدهد هرچند بررسیهای متنوعی در مورد مدیریت دانش انجامشده است، ولی مطالعهای که بهطور مشخص دربرگیرنده تمام ابعاد و مولفههای مرتبط با تواناسازهای مدیریت دانش در نیروهای مسلح باشد، صورت نگرفته است. تحقیق حاضر تلاش دارد تا با نگاهی جامع به محدودیتهای تحقیقاتی در این حوزه فائق آید. ازاینرو مسئله اصلی پژوهش، در ابتدا " شناسایی عوامل مرتبط با تواناسازهای مدیریت دانش" و سپس " اولویتبندی آنها" میباشد.
The establishment of knowledge in the field of defense has forced the armed forces organizations to develop their knowledge capabilities in a continuous and rapid process in order to achieve a strategic advantage. This important goal will be achieved by achieving factors that are referred to as enablers. Since the researches in this field were not comprehensive enough to identify all the relevant dimensions and components in a coherent framework, this study was conducted with the aim of identifying and prioritizing the effective components in the success of knowledge management. In order to ensure the proper selection of research components, an initial survey was conducted by referring to 10 defense experts (appointed to knowledge jobs in the main headquarters of the Armed Forces or defense professors and researchers knowledgeable in knowledge management). The collected opinions were applied in the conceptual model of the research. Because of the limited statistical population, this study used a purposeful sampling method and using the snowball technique, a research questionnaire was sent to 40 knowledge managers in the Armed Forces. Research findings indicate that the factors mentioned in this study (including the four dimensions: "organizational structure", "organizational culture", "information technology" and "strategic approach" and their related components) are confirmed. Based on the results of the research, it was suggested that the armed forces organizations monitor the current situation of the above-mentioned components and prioritize the higher-ranking components.
خلاصه ماشینی:
نتايج حاکي از اين است که سازمان ها بايد براي دستيابي به دانش ، يک راهبرد دانش محور، پشتيباني شده از سوي عوامل سازماني (ساختار، فرهنگ و فناوري) را تهيه و پياده سازي کنند.
3 Pannu 1 Wang et al 2 Odierno& Morrow 3 Smith 4 Gottschalk رازيني و سينا (١٣٩٧) تعداد ٥٠ تحقيق را با استفاده از روش تحليل مضمون موردبررسي قراردادند و درنهايت ابعاد: فرهنگ سازماني ، مديريت منابع انساني، ساختار سازماني، فناوري اطلاعات ، فرايندهاي مديريت دانش ، راهبردها و چشم اندازها را معرفي نمودند.
1- scott morton (به تصویر صفحه مراجعه شود) شکل ١: الگوي اسکات مورتون (عزيزي و همکاران ، ١٠٧:١٣٨٩) با توجه به پراکندگي مطالعات صورت گرفته ، جهت رسيدن به مؤلفه هاي مرتبط با هر يک از ابعاد يادشده بالا از مطالعات پيشين استفاده شده است .
نتايج در جدول ٣ خلاصه شده است : (به تصویر صفحه مراجعه شود) براي تعيين پايايي ابزار پژوهش ، با استفاده از نرم افزار spss، آلفاي کرونباخ پرسش نامه هاي تحقيق موردبررسي قرار گرفت .
١- برازش مدل اندازه گيري: الف - پايايي: براي بررسي پايايي مدل هاي اندازه گيري، سه معيار زير موردبررسي گرفت : (١) ضرايب بارهاي عاملي: مقادير بارهاي عاملي بالاي ٠,٤ نشانگر سطح معناداري قوي و همبستگي زياد بين متغيرهاي يک سازه با سازه هستند و بيانگر اين است که سازه به گونه قابل قبولي تعريف شده است .
(2015), A Critical Review on the Various Factors that Influence Successful Implementation of Knowledge Management Projects within Organizations, International Journal of Economics & Management Sciences, 4(7).
D. (2000), An investigation of factors that influence the management of knowledge in organizations, Journal of Strategic Information Systems, 9(3).