چکیده:
یکی از نقدهای اصلی در ادبیات چرخههای تجاری، دلبخواهی بودن فروض اولیه و آزمونناپذیری آنهاست. در پاسخ به این نقد، لازم است استحکام شبیهسازی نسبت به فروض اولیه متفاوت سنجیده شود و یا به عبارتی، میزان انطباقپذیری مدلهای مختلف با گشتاورهای دادههای واقعی مقایسه شود. در مقاله حاضر، یک مدل تعادل عمومی برنامهریز مرکزی با دو منبع شوک برونزای بهرهوری و درآمدنفتی برای دوره ۱۳۶۷-۱۳۹۱ (قبل از تحریمهای بینالمللی) مقداردهی شده و با نرمافزار داینر (متلب) شبیهسازی میشود. سازوکار انتشار شوکها، شامل ساختار خودرگرسیونی شوکها و سرمایهگذاری است. در یک مرحله، نتایج شبیهسازی شده این مدل با گشتاورهای اقتصاد ایران تطبیق داده میشود. در مرحله دیگر، با حذف بخش نفت از مدل، نتایج شبیهسازی شده با گشتاورهای بخش غیرنفتی ایران تطبیق داده میشود. افزون بر فرض وجود و عدم وجود نفت، استخراج گشتاورهای دادههای واقعی ایران توسط دو نوع متفاوت از فیلترها (فیلترهای فرکانس بالا و میانی) انجام شدهاست. از میان فیلترها، فیلترهای فرکانس بالا که چرخههای تجاری با نوسانات بالاتری را تفکیک میکنند در مقایسه با فیلترهای فرکانس میانی که چرخههای کمنوسانتری را تخمین میزنند، مناسبتر هستند. در مدلسازی بدون نفت، علیرغم استفاده از سریهای زمانی بدون نفت حسابهای ملی، حذف نفت از مدلسازی از دقت و انطباق آن میکاهد؛ که احتمالاً به دلیل سرایت نوسانات نفتی به تمام بخشهای اقتصاد ایران منجمله بخشهاییاست که علیالظاهر غیرنفتی هستند ولی از نفت اثر میپذیرند. بهطور خلاصه، نتایج نشان میدهد که: اول، انتخاب فیلتر بالاگذر که چرخههای پرنوسانتری را بهدست میدهند برای اقتصاد ایران مناسبتر است. دوم، مدلسازی تعادل عمومی اقتصاد کلان ایران لزوما بخش نفتی را باید دربرگیرد.
A critique towards real business cycles (RBC) modelling is their arbirtray primary asumtions and non-testability. In response, the robustness of simulation should be tested with respect to changing the assumptions, or in other words, their compatibility should be tested with regards to real data moments. In this study, we calibrate a general equilibrium model with two sources of uncertainties, productivity and oil income, for the time period of 1988-2012 (before international sanctions) and simulate it using Dynare (MatLab). Propagation mechanisms include the auto regressive structure of uncertainties plus the investment. As first practice, simulated moments of the model is compared with the real ones in Iran. In another practice, the oil is excluded, and results are compared with the non-oil sector of Iran. Besides, we check for the best filter among two selective varieties of high-frequency filters and middle-pass filters. Among filsteres, the high-frequency ones are a better separatore of cycles vs. trend for Iran; noting that the high-frequency ones obtain more noicy cycles. In modeling the non-oil sector of Iran's economy, even though the non-oil time series of the national account are employed, excluding oil from modeling makes it less reliable, probably because the volatilities originated from oil is propagated into all sectores of the economy including non-oil sectors. In sum, our findings show that first, a high frequency filter with more noisy cycles is more appropriate; and second, macro modeling must necessarily includes the oil secotre.
خلاصه ماشینی:
در اين راستا، در اين مقاله به اين پرسش پاسخ داده ميشود که يک مدل برنامه ريز مرکزي نئوکلاسيک همراه با نفت ، تا چه حد ميتواند واقعيات آماري ايران را شبيه سازي نمايد؟ به عبارت ديگر، آيا اين مدل ها براي اقتصاد ايران معتبرند؟ اگر بخواهيم بخش غيرنفتي اقتصاد ايران را مدلسازي نماييم ، آيا ميتوان از مدل هاي تعادل عمومي استفاده نمود؟ آيا اين شهود که نوسانات از بخش غيرنفتي به تمام بخش هاي اقتصاد سرايت مينمايند صحيح است ؟ درصورت صحت آن ، چطور ميتوان به تفکيک بخش نفتي و غيرنفتي پرداخت ؟ درکنار پاسخ به اين پرسش ، انواع منتخب از فيلترهاي ميان گذر و بالاگذر١ را نيز در مدلسازي آزمون نموده ايم ٢ تا اعتبار آنها را نيز براي شبيه سازي اقتصاد ايران بسنجيم .
Hodrick-Prescott high-pass filter فيلترهاي باکستر کينگ ١، باترورث ٢ و کريستيانو- فيتزجرالد٣ نيز استفاده شده و ميزان انطباق چرخه هاي تجاري به دست آمده از هريک از اين فيلترها با مدل شبيه سازيشده ايران سنجيده شده است .
نتايج به دست آمده از تحقيق حاضر هنگامي که در ادبيات اقتصاد ايران ملاحظه ميشود براي بررسي چرخه هاي تجاري ايران ، لازم است وضعيت نفت در مدل مشخص شود.
وي با استفاده از يک مدل تعادل عمومي اقتصاد باز کوچک نيوکينزي، با منابع عدم اطمينان مشتمل بر شوکهاي پولي تصادفي (تقاضا)، بهره وري (واقعي ) و قيمت واقعي نفت (عرضه ) نشان ميدهد که رژيم بهينه نرخ ارز براي يک کشور صادر کننده نفت ، به برنامه هاي قيمت گذاري واردات و همچنين پاسخ شرکاي تجاري آن ها به شوک قيمت نفت و شوکهاي تکنولوژي بستگي دارد.