خلاصه ماشینی:
"تصویر مقدس کلیسا که همواره نهاد عمده و قابل احترامی در جامعه آمریکا بوده و در اوایل دههء 1950 مأمن قهرمانهای سینمای آمریکا بود1(جملهء ویوین لی را در فصل پایانی فیلم اتوبوسی به نام هوس(1951)فراموش نکنیم:«(صدای زنگهای کلیسا،تنها چیز پاک این محله است»)،جای خود را رفتارهای شنیع در صحن کلیسا در فیلم ایزی رایدر میدهد و جای حرکت رو به بالای دوربین در نمای پایانی فیلمهای آمریکایی را که همواره جزئی از سه«دیدگاه آمریکایی»بوده2، تصویر بستهء کلانتر بدجنس،از پس شیشهء سوراخ شدهء اتومبیل،فیلم بانی و کلاید میگیرد.
حتی مایکل اپستین در فیلم تلویزیونی که در سال 1998 دربارهء هیچکاک ساخته4این دیدگاه فوق العاده قابل تأمل و پذیرفتنی را مطرح میکند که اساسا هیچکاک در کار با سلزنیک بود که یاد گرفت چگونه به زن نگاه کند و بنابراین میتوان سرچشمهء حضور مادلین و ماریون و ملانی و مارنی را در فیلمهای هیچکاک به ربهکا و طلسم شده و پروندهء پارادین(1948)و حتی بدنام(1946)[که سلزنیک به خاطر مشکلات مالی تهیهء دوئل در آفتاب(1948)به آر.
در توطئه خانوادگی هیچکاک ناچار به پذیرش عوامل اثرگذاری از سینمای دههء 1970 آمریکا شده که اتفاقا این عوامل،برخلاف سه فیلم قبلی، کاملا متناسب با تمامیت اثر و متوازن با یکدیگر از آب درآمدهاند و باعث شدهاند فیلم«واقعا»آغاز تحولی در سینمای هیچکاک باشد،آغای که خود هیچکاک به شکل گرفتنش خیلی خوشبین نبود،نهتنها بخاطر بالا رفتن سن،بلکه بویژه به این علت که تصور نمیکرد یا اطمینان نداشت که این همان راهحلی است که باید انتخابش کند."