چکیده:
تطوّر و دگردیسی در اندیشه و آرای هر پژوهشگر در طول دوران تحقیقات علمی امری ناگزیر و مسلماً مسیری رو به کمال است. دکتر شفیعیکدکنی از پژوهشگران ادبیات عرفانی و ادبیات شعر معاصر ایران خود نیز همواره در آثارش از نوعی تطوّر در دیدگاهها و حتی گاهی تناقض در آرای خود خبر می دهد. در این پژوهش با بررسی چهار خصیصه «بیپروایی و قاطعیت»، «احتیاط علمی»، «طنز در بیان» و «مبالغه در بیان» همراه با ذکر نمونهها در روش پژوهشی ایشان؛ سیر دگردیسی آراء وی را در باب مهمترین جریانها (جریان شعر نو نیمایی، جریان شعر منثور و جریان شعر حجم) و مهمترین شاعران (نیمایوشیج، سهراب سپهری، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و احمد شاملو) نشان داده شده است. به طور کلّی در مواردی لحن ستایشگونه یا مخالفگونه و طعنآمیز وی در مورد جریان یا شاعری ثابت باقی مانده است و در مواردی این آراء در طول زمان تغییر کرده است.
خلاصه ماشینی:
r٧٠ مقدمه محمدرضــا شــفيعيکدکني (متوّلد ۱۳۱۸)، پژوهشــگر و شــاعر معاصــر ايران ، با بهره گيري از نظريه فرماليسم روسي (۱۳۹۱الف : بيست ؛ نيز ۱۳۹۱ج : ۱۲۴) و با داشتن رويکرد تاريخي (۱۳۵۹: ۱۹)، به نقد و بررسي و جريان شناسي ادبيات معاصر ايران پرداخته است که جز مقاله هاي متعّدد، کتاب هاي موسيقي شعر، ادوار شعر فارسي از مشروطيت تا سقوط سلطنت ، با چراغ و آينه و حالات و مقامات م .
بر اين اساس ، نخست ديدگاه ها و محورهاي انديشه شفيعيکدکني در باب شعر معاصر، از کتاب ها و مقالات ايشان استخراج شده است و با توجه به فضاي حاکم بر نقدهاي وي، خصايص روش پژوهشي وي با ذکر نمونه ها برشمرده شده است ، سپس با توّجه به عنصر زمان و ترتيب و توالي کتاب ها و مقالاتي که معمولاً در همان کتاب ها به چاپ مجدد رسيده است ، سير تطور ديدگاه هاي وي، در باب جريان شعر نو، جريان شعر منثور (شعر سپيد) و جريان شعر حجم و همچنين آراء وي در باب پنج تن از شاعران معاصر (نيمايوشيج ، سهراب سپهري، مهدي اخوان ثالث ، فروغ فرخزاد و احمد شاملو) که همواره از آن ها به عنوان بزرگترين شاعران معاصر ياد کرده است ، نشان داده شده است .
هم چنين وي در مقاله «وصف هاي فروغ فرخزاد» که در مهر و آبان ۱۳۸۴ در مجله بخارا منتشر شده بود و بعدها به کتاب با چراغ و آينه راه يافت ، با لحني ستايش گونه ، شعر فروغ فرخزاد را عالي ترين تصوير عبور از سّنت ، در ادبيات نيمه دوم قرن بيستم ما ميداند (رک: ۱۳۸۴الف : ۲۱) و نيز (رک: ۱۳۹۲: ۵۶۸).