خلاصه ماشینی:
"نامهربانی هوگو با آدل به حدی بود که به اسم مستعار سفر (تصویرتصویر) (تصویرتصویر) میکرد و وقتی پیرزن به او میگوید که چه خوب است که خواهر و برادر داری ولی من تنها فرزند خانوادهام بودم،آدل در جواب او میگوید که شما نمیدانید که تک فرزندی چقدر خوب است (اشارهای به محبت هوگو به دختر بزرگش و بیمحبتی او به آدل»یا در صحنهای که مردی که هیپنوتیزم میکند از او نام پدرش را میپرسد آدل نام پدر را به زبان نمیآورد و تنها در نمای اینسرتی با انگشت روی آینهء خاک گرفته مینویسد:ویکتور هوگو؛و بلافاصله با دستش اسم او را پاک میکند، گویی آدل از هویت خود گریزان است؛یا وقتی کتابفروشی،کتاب بینوایان را به او هدیه میدهد او از آشکار شدن هویتش عصبانی میشود و میگوید که از این پس به کتاب فروشی دیگری خواهد رفت."