چکیده:
کلام امامیّه از قرن هفتم به بعد بهآرامی با شخصیّتهایی مانند خواجه طوسی و علامه حلّی تعاملات گستردهتری با فلسفه پیدا کرد. این ارتباط و حتّی اختلاطِ کلام و فلسفه سبب شده است که برخی، کلام این دوره را به طور مطلق کلام فلسفی بخوانند. در این مقاله، با بررسی اندیشههای علامه حلّی به طور خاص، نشان داده شد که ایشان در بخش الهیات بالمعنی الاخص در اختلافات اصلی کلام و فلسفه، مانند تبیین صفت قدرت و اراده، اغلب مباحث متفرّع بر حسن و قبح عقلی، مانند مباحث اصلی عدل، نبوّت، امامت و معاد جسمانی بر مواضع کلامی پافشاری کرده و در الهیات بالمعنی الاعم نیز در مواردی مانند انکار یا اثبات جزء لایتجزّی، حقیقت نفس، هیولی، ماهیّت زمان، حدوث و قدم عالم نظرات متکلّمان را پذیرفته و به نقد اندیشههای فلسفی پرداخته و در مواردی همچون کاربرد اصطلاحات امکان و وجوب و علّت و معلول، با وجود پذیرش ادبیات و اصطلاحات فلسفی، تغییراتی در مفاهیم داده است که با اندیشههای اصلی علم کلام در تعارض نباشد. بنابراین بهتر آن است که کلام علامه حلّی را تجلّی اختلاط و رقابت کلام و فلسفه بدانیم، نه فلسفی شدن علم کلام.
خلاصه ماشینی:
در اين مقاله ، با بررسي انديشه هاي علامه حلي به طور خاص ، نشان داده شد که ايشان در بخش الهيات بالمعني الاخص در اختلافات اصلي کلام و فلسفه ، مانند تبيين صفت قدرت و اراده ، اغلب مباحث متفرع بر حسن و قبح عقلي ، مانند مباحث اصلي عدل ، نبوت ، امامت و معاد جسماني بر مواضع کلامي پافشاري کرده و در الهيات بالمعني الاعم نيز در مواردي مانند انکار يا ّاثبات جزء لايتجزي ، حقيقت نفس ، هيولي ، ماهيت زمان ، حدوث و قدم عالم نظرات متکلمان را پذيرفته و ّ به نقد انديشه هاي فلسفي پرداخته و در مواردي همچون کاربرد اصطلاحات امکان و وجوب و علت و معلول ، با وجود پذيرش ادبيات و اصطلاحات فلسفي ، تغييراتي در مفاهيم داده است که با انديشه هاي اصلي علم کلام در تعارض نباشد.
در اين نوشتار، به نقد ً اين ديدگاه نيز پرداخته خواهد شد و نشان داده ميشود که اولا نويسنده مقاله مذکور بخش ّ بسيار مهمي از مباحث علم کلام را ناديده گرفته و به اختلافات علامه حلي با فلاسفه در اين حوزه ها توجهي نکرده است ؛ براي مثال ، ميتوان به کل باب عدل الهي و قواعد متفرع بر حسن و قبح عقلي که حتي در بحث نبوت و امامت نيز جاري است و مباحث مرتبط با قدرت اشاره ّ کرد؛ همچنين در الهيات بالمعني الاعم مي توان از پذيرش جوهر فرد و نقد ادله فلاسفه در اين ّ بحث ياد کرد.