خلاصه ماشینی:
مرحوم شیخ طوسی مینویسد: وقتی رسول اکرم( در قبرستان ابوطالب خدیجه کبری( را دفن کرد و به خانه برگشت با صحنهای دردناک رو برو شد؛ «تَلُوذُ بِرَسُولِ اللَّهِ وَ تَدُورُ حَوْلَه وَ تَقُولُ: یا أَبَتِ، أَینَ أُمِّی» دخترش فاطمه زهرا( دور پیغمبر میچرخید، لباس و دست بابا را میگرفت و عرض میکرد: ای پدر، مادرم کجاست؟ گویا رسول خدا( متحیر است که چگونه پاسخ این کودک داغ دیده را بدهد!؛ «فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ، فَقَالَ لَهُ: رَبُّک یأْمُرُک أَنْ تُقْرِئَ فَاطِمَةَ السَّلَامَ، وَ تَقُولَ لَهَا: إِنَّ أُمَّک فِی بَیتٍ مِنْ قَصَبٍ، کعَابُهُ مِنْ ذَهَبٍ، نامی اصفهانی.
غریبی و مظلومیت امیرالمؤمنین( این جاست با اینکه آن امام غریب، تنها مولود کعبه و اول مسلمان بود و علمدار رسولخدا( در صحنههای نبرد بود، در دو مسجد به او جسارت شد و اهانت شد، اول در مدینه در مسجد النبی( دستان خیبر شکن او را بستند و شمشیرشان را به نشانۀ تهدید بالای سر او بلند کردند، همین که شمشیر بالای سر علی( بلند شد، صدای نالهای نیز بلند شد که جان علی( را نجات داد.
این نالۀ نجاتبخش، نالههای فاطمه( بود که میفرمود: «خَلُّوا عَن اِبنِ عَمِّی؛ پسر عمویم علی را رها کنید!» 2 به خدا سوگند کامل الزیارات، ابن قولویه قمی، نشر مرتضویه، نجف اشراف، چاپ اول، 1356ش، ص 332.
همین که رسولخدا( پاسخ سؤال را داد، مردم دیدند پیغمبرخدا( گریان شد، گویا همه تعجب کردند، چرا آن حضرت گریه میکند؟ خود امیرالمؤمنین( دلیل گریۀ رسول خدا( را جویا شد و عرض کرد: يا رسول الله مَا يُبكِيكَ؟ فَقَالَ یَا عَلِیُّ أَبْکِی لِمَا یَسْتَحِلُّ مِنْکَ فِی هَذَا الشَّهْرِ؛ رسولخدا( فرمود : یا علی!