چکیده:
مدیریت دانش یا مدیریت دانایی فرزند ناخلف تکنولوژی اطلاعات است؛ از او زاده شد امّا به سرعت از آن فاصله گرفت و احترام و اعتبار مام خود را تا حد یک ابزار تکنیکی پایین آورد وآن را به کهنه فروشی، خشکی و انعطافپذیری متهم کرد. فناوریهای جدید به سازمانها این امکان را میدهند تا سیستمهای مدیریت دانایی را به منظور ذخیره واشاعه اطلاعات ساختار نیافته مورد استفاده قرار دهند. امروزه علاقهمندی فزایندهای به حوزه مدیریت دانایی در سازمانها و محافل علمی وجود دارد. به دلیل نو ظهور بودن این مساله، کمبود دستهبندی استاندارد و مشخص در رابطه با مدلهای پیادهسازی مدیریت دانایی در منابع پژوهشی و سازمانی احساس میشود. در همین راستا این مقاله به توصیف، تحلیل و ارزیابی مدل پیشنهادی مدیریت دانایی که در سه حوزه مدلهای طبقهبندی دانش، مدلهای سرمایه فکری ومدلهای ساختار اجتماعی دستهبندی شدهاند، میپردازد. سپس اصول مدیریت دانایی را معرفی ودر حسن ختام مقاله نکاتی که لازمه وجود مدیریت دانایی است، مطرح میگردد.
خلاصه ماشینی:
هر دو رویکرد تعالی و توسعه به دنبال ایجاد حساسیت های جدید در جامعه برای ایجاد تحول در تمایلات، اطلاعات و رفتارهای عینی افراد هستند و برای این کار افزایش قدرت جایگاه ویژهای دارد.
به همین خاطر است که از زمان تولید و توسعه ی تکنولوژی مدرن تعریف انسان و نیازهای او (خط فقر) در حال تغییر است؛ تا جایی که اگر یک جامعهی معتاد، قدرت تهیهی مواد مخدر لازم برای ارضای این نیاز کاذب خود را نداشته باشد، جامعهای فقیر قلمداد میشود!
پس یکی از ثمرات توسعه، تحقق تنازع فردی و اجتماعی در مقیاس جهانی خواهد بود؛ هرگاه اصل بر مادیت شود، نیازهای جدید شکل میگیرد و پا به پای قدرت ارضای آن، اضطراب نیز بیشتر میشود؛ مگر نه این است که احساس نیاز بیشتر، اضطراب را فزونی بخشیده و از امنیت درونی میکاهد؟ اما در تعالی، تمامی شاخصهها با خصایص و لوازم توسعه متفاوت است؛ محصول این تحول، چیزی جز گسترش و تکامل ابتهاج به قرب نیست؛ تکاملی که میخواهد کیفیت و روابط جدیدی را در جامعه تعریف کند.
در برخی منابع مدیریت دانایی سه نوع مدل در این حوزه معرفی شده است: مدل طبقه بندی دانش، مدل سرمایه فکری ومدل ساختار اجتماعی.
(اسلامی فرد و همکاران، 1390) به طور خلاصه این مدل فرآیند تغییر شکل دانش را مورد بررسی قرار میدهند اگر چه برخی از فرآیندهای ذکر شده در آن بسیار مکانیکی و شکلی است.
پیش فرض مدل این است که ساختار دانش موجود در سازمان تنها از خلال برنامههای عینی فراهم نمیآید بلکه میتواند حاصل فرآیند تبادل اجتماعی نیز باشد.