چکیده:
مقدمه: در مراکز ارائهدهندۀ خدمات درمانی اطمینان از فرهنگ سازمانی و یادگیری سازمانی و تأثیر متغیرهای فردی کارکنان بر آن برای مدیران ضرورت است. پژوهش با هدف بررسی رابطة فرهنگ سازمانی با یادگیری سازمانی و تأثیر متغیرهای فردی کارکنان پرستاری و مامایی بیمارستانها و درمانگاههای تأمین اجتماعی استان اردبیل، در سال 1400 انجام شد.
روش: پژوهش از نوع توصیفی - همبستگی (هم خوانی) روابط بین متغیرها است. از لحاظ هدف کاربردی و از نظر ماهیت دادهها کمی است. جامعۀ آماری این پژوهش 265 نفر بود و با استناد به فرمول کوکران، 157 نفر بهعنوان نمونه آماری انتخاب شدند. جمعآوری دادهها به روش تصادفی بهوسیلۀ پرسشنامۀ فرهنگ سازمانی دنیسون و پرسشنامۀ یادگیری سازمانی سنگه انجام گرفت. پایایی پرسشنامهها با محاسبۀ آلفای کرونباخ برای پرسشنامۀ فرهنگ سازمانی 90/0 و برای پرسشنامۀ یادگیری سازمانی 93/0 به دست آمد. تجزیهوتحلیل دادهها و تحلیلهای آماری با استفاده از نرمافزار SPSS صورت گرفت.
یافتهها: بر اساس الگوی تحقیق بین مؤلفههای فرهنگ سازمانی، یادگیری سازمانی و متغیرهای فردی کارکنان پرستاری و مامایی در بیمارستانها و درمانگاههای تأمین اجتماعی استان اردبیل رابطۀ معناداری وجود دارد.
نتیجهگیری: نتیجۀ تحقیق حاکی از ادراکات ذهنی نامطلوب کارکنان پرستاری و مامایی بیمارستانها و درمانگاههای تأمین اجتماعی استان اردبیل از متغیر یادگیری سازمانی بود که در این بین عامل رسالت فرهنگ سازمانی بیشترین نقش را در تبین میزان مطلوبیت یادگیری سازمانی دارد. نقش سایر عناصر فرهنگ سازمانی نظیر انطباقپذیری، سازگاری و مشارکت در رتبههای بعدی است.
Objective: Understanding the importance of organizational culture and organizational learning as well as the impact of the staff individual variables on them, is necessary for managers and senior officials of the health providing centers. The present study concentrates on the relationship between organizational culture and organizational learning and how they are affected by the individual variables of nursing and midwifery staff of the SSO hospitals and clinics in Ardabil province, in 2021. Method: The study was descriptive-correlation (consistency) of relationships between variables. The data are quantitative in terms of functional goal and nature. Statistical society of the study included 265 individuals, out of which 157 individuals were selected as statistical sample based on Cochran's formula. Data collection was carried out randomly using Denison's Organizational Culture Questionnaire (DOCQ) and Senge's Learning Organization Questionnaire (SLOQ). Using Chronbach's Alpha validity of the questionnaires were obtained 90/0 and 93/0 for DOCQ and SLOQ, respectively. Statistical data analysis was performed using SPSS software. Results: There was a significant relation between organizational culture, organizational learning and individual variables of nursing and midwifery staff working in the SSO hospitals and clinics in Ardabil province. Conclusion: Results from the study suggest that nursing and midwifery staff of Ardabil province had undesirable mental perceptions towards organizational learning variable. Organizational culture mission factor had the highest contribution to the desirability of the learning organization, followed by components of the organizational culture such as compatibility, adoptability and partnership.
خلاصه ماشینی:
پژوهش با هدف بررسي رابطۀ فرهنگ سازماني با يادگيري سازماني و تأثير متغيرهاي فردي کارکنان پرستاري و مامايي بيمارستان ها و درمانگاه هاي تأمين اجتماعي استان اردبيل ، در سال ١٤٠٠ انجام شد.
همچنين ، حسب ميزان همبستگي هريک از مؤلفه ها با مجموع فرهنگ و يادگيري سازماني به صورت واحد، ابعاد يا متغيرهاي پژوهش را به ترتيب ميزان همبستگي شان وارد مدل کرده است و مشخص شد انطباق پذيري ، سازگاري و مشارکت درک شده توسط کارکنان پرستاري و مامايي به ترتيب با ضريب بتاي ٠/٢٤١، ٠/٢٣٧ و ٠/١٩٦ در رتبه هاي بعدي اثرگذاري بر موفقيت يک سازمان يادگيرنده (در اين مطالعه : بيمارستان ها و درمانگاه هاي تأمين اجتماعي استان اردبيل ) قرار دارند که به همين ترتيب نيز هريک از ابعاد قابليت پيش بيني رضايت کارکنان از يادگيرندگي سازمان را دارد.
همچنين ، در بررسي تأثير متغيرهاي فردي بر ادراکات ذهني کارکنان به صورت عام و کادر درماني بيمارستان ها و درمانگاه هاي تأمين اجتماعي استان اردبيل به صورت خاص نتايج ذيل به دست آمده است : - بين متغير مستقل «جنسيت » با «فرهنگ سازماني » ارتباط معناداري وجود دارد که اين مطابق با يافته هاي راشدي و همکاران (١٣٩١) است که معتقدند ميزان مردگرايي و زن گرايي در زنان و مردان متفاوت است ، بدين معنا که جنسيت عاملي تأثيرگذار در فرهنگ سازماني به شمار مي آيد و مردان تمايل بيشتري به مردگرايي و زنان تمايل بيشتري به زن گرايي دارند و در واقع افراد با توجه به ويژگي هاي جنسيتي خويش ، ويژگي هاي فرهنگي نزديک به خود را مي پسندند (راشدي و همکاران ، ١٣٩١).