چکیده:
در این مقاله رویکرد «روششناسی شریعتی» در حوزۀ مطالعات دینپژوهی از زاویۀ علوم انسانی نقد و بررسی شده است. نگارنده در این مقاله تلاش نموده این پرسش را مطرح و دنبال کند که نگاه متدولوژیک شریعتی به مقولۀ دینپژوهی بر چه اساس و مبنایی میباشد. سپس برای راستیآزمایی رویکرد شریعتی در مطالعه جامعهشناختی ادیان تلاش کرده است با خوانش انتقادی، متدولوژی شریعتی را کنکاش و واکاوی کند.البته تلاش نگارنده این بوده است که بحث «روششناسی» شریعتی در «بستر علوم انسانی» را با اتکاء بر آثار شریعتی مورد بازبینی انتقادی قرار دهد و مقصود این است که اغلب آثار نسبت به متن شریعتی بیالتفات بودهاند و منتقدان او حتی بر این باورند که شریعتی بحثی در باب روششناسی علوم انسانی به صورت اعم، و دینشناسی، به صورت اخص، ندارد. امّا با خوانش انتقادی متن میتوان به نتایج بنیادین متفاوتتری دست یافت و تلاش نگارنده آن است که این ساحت از اندیشه شریعتی را مورد مداقه قرار دهد
In this article, "Shariati's methodology" in the field of religious studies has been reviewed from the perspective of humanities. Here, the author has tried to ask and inquire upon the question of what is the basis of Shariati's methodological view on the category of religion. Then, in order to test the Shariati's approach in the sociological study of religions, the author has tried to explore the Shariati's methodology based on a critical approach. Of course, the author has tried to critically review the discussion of Shariati's "methodology" in the context of the humanities by relying on Shariati's own works rather than secondary literatures. Of course, the author has tried to critically review Shariati's discussion of "methodology" in the context of the humanities, relying on Shariati's works, and the point is that most of the works have been indifferent to Shariati's text, and his critics have even wrongly argued that Shariati does not discuss the methodology of the humanities in general, and religion, in particular. But a critical reading of the text can lead to more fundamentally different results, and our attempt has been to examine this dimension of Shariati's thought.
خلاصه ماشینی:
آیا شریعتی دارای مبانی نظری منسجم در باب دینپژوهی است یا اساساً متن شریعتی فاقد نظم نظری منسجم در باب دین میباشد؟ به عبارت دقیقتر، آیا متن شریعتی ذیل جامعهشناسی دین قابل بازخوانی است یا همانطورکه مشهور است شریعتی دین را با متدولوژی علمی مورد امعان نظر قرار نداده است؛ بل «دین» را ایدئولوژیزه کرده است؟ پیش از آنکه به «متد شناخت ادیان» در نگاه شریعتی بپردازیم، شاید خالی از لطف نباشد که این پرسش را مطرح کنیم که آیا شریعتی به مثابۀ یک جامعهشناس به دین و ادیان پرداخته است یا خیر؟ بهسخندیگر، آیا باید خوانش شریعتی از پدیدار دین را ذیل مطالعات کلامی قرار داد یا اینکه او آشکارا به متدولوژی جامعهشناسان ادیان اشاره داشته است و مطالعاتش را باید در ساحت جامعهشناسی دین صورتبندی نظری کرد؟ شریعتی در کتاب روششناخت اسلام آشکارا میگوید که بحث او در باب ادیان و مذاهب معطوف «بر حق یا باطل بودن مذاهب نیست» (همان، 1393: 61)؛ بل رویکرد او مبتنی بر متدی است که «در مورد هر مذهبی میتوان آن را بهکار برد» (همان، 1393: 60).
شاید بتوان پرسشی را در اینجا مطرح کرد و آن این است که آیا صورتبندی سروش از متد مطالعاتی شریعتی و سنخ سوسیولوژیک او صحیح است یا خیر؟ بهعبارتدیگر، آیا شریعتی پایهگذار جامعهشناسی دیندارانۀ دین بود یا متن آثار شریعتی در باب «متد تحقیقات» در حوزۀ ادیان چیز دیگری بر ما مکشوف میکند؟ البته سروش به سه رویکرد کلان در باب مطالعات ادیان (فلسفی، کلامی و سوسیولوژیک) اشاره میکند؛ ولی بر من مکشوف نیست که مبتنی بر چه ادلهای او رویکرد شریعتی به دین را ذیل مفهوم «جامعهشناسی دیندارانه» مفصلبندی تئوریک میکند؟ امّا اجازه دهید به متن شریعتی رجوع کنیم و ببینیم آیا رویکرد شریعتی قید «دینداری» دارد یا متدی که او مطرح میکند در مورد هر مذهبی میتواند استفاده شود؟ او آشکارا میگوید که متدی که او بهکار میبرد تلفیق و استنباطی است که او از مطالعه و مقایسه روشهای تحقیق در حوزۀ انسانی علوم انسانی به دست آورده است که «در مورد هر مذهبی میتوان» (شریعتی، م.