چکیده:
والی کرمانی از شاعران دوره صفوی معاصر با پادشاهی شاه صفی و شاه عباس دوم بوده است، از زندگی و آثار او چندان چیزی در دست نیست، از او دیوانی باقی مانده است که تنها یک نسخه خطی از آن در کتابخانه مجلس باقی مانده است. از دیوان او استنباط میشود که سفرهایی به اصفهان و کاشان کرده و مدتی در این دو شهر اقامت کرده است.سرودههایش از نظر مبانی زبانشناختی ساده ، واژگان دشوار در آن نادر است، تصویرهای شعری او قابل توجه است و از نظر مبانی فکری در شعرش، مضامین غنایی، عرفانی، اخلاقی، حکمی، تعلیمی و در مواردی انتقادی و اجتماعی و فخریه و ... وجود دارد. در شعرش رگههایی از نازک خیالی دیده میشود.در این مقاله سعی شده است که تا حد امکان به معرفی نسخه منحصر به فرد این دیوان پرداخته شود.
Vali Kermani was one of the contemporary poets of Safavid period at the time of Shah Safi and Shah Abbas II. Not much is known about his life and works, except for his poetry, of which only one manuscript remained in the Library of Parliament. As inferred from his poetry, he traveled to Isfahan and Kashan staying there for some time. His poems are linguistically simple with no difficult words. His poetic images are remarkable, and in terms of intellectual principles, there are lyrical, mystical, moral, theological, didactic, and in some cases critical, social and honorfull themes in his poems. Traces of delicate imagination are evident in his poetry. The present study aims at introducing the unique version of this poetry.
خلاصه ماشینی:
همين در دل مرا نبود حباب خون دل والي ز دل تا پرده چشمم بود تبخاله آتش (غزل شماره ٨٨) در ترکيبات وصفي نيز همانند واژگان عمل کرده است و اغلب موارد ساده است و گاها مواردي از ترکيب -هاي مطابق سبک هندي ديده مي شود که البته دشواري چنداني ندارد، مانند ترکيب گل داغ جنون در بيت زير بشکفت گل داغ جنون از سر ما جز حرف وفا نخواني از دفتر ما ياري که به درد ما رسيدي دل بود او نيز کناره گرفت از بر ما (غزل شماره ٩) بررسي مباني فکري شاعر مضامين غنايي شـعر غنايي سـخن از بيان احسـاسـات شـخصي است ، مشروط بر آنکه کلمه احساس و شخص را وسيع ترين مفاهيم آن در نظر بگيريم (شفيعي کدکني ، ١٣٥٤: ١١٢).
گرچه اندوه مطابق طبيعت شعر فارسي که در اکثر دوره ها ديده مي شود، مانند اندوه از فلک که در ديوان والي نيز آمده است ، از جمله در ابيات زير ساده و سهل بيان کرده که چرا فلک با او مدارا نمي کند فلکا با تو من چو ميسازم پس تو با من چرا نميسازي من به تمکين خويش مي نازم تو به اسباب خويش مي نازي (قطعه شماره ١) اما در مواردي غم پرستي به شيوه سبک هندي در اشعارش قابل مشاهده است ؛ با دقت در اشعار شاعران اين سبک مشخص مي گردد که ديوان آنها سرشار از مضامين يأس آور، دردآلود و غم انگيز است .