چکیده:
تداخل مفهومی میان امنیت،سیاست و استراتژی،همواره باعث ایجاد ابهام و وابستگی حوزه مطالعات امینیت به حوزههای مطالعات سیاسی،استراتژیک و روابط بین الملل شده است.در این مقاله،با در معرض سؤال قرار دادن مفروضات ادبیات موجود در مطالعات امنیتی،تلاش میشود تا زمینههای برونرفت از این وضعیت مورد بررسی قرار گیرد.به اعتقاد نگارنده،برای حل مشکل تداخل مفهومی امنیت با سیاست و استراتژی و به تبع آن،برای رفع وابستگی مطالعات امنیتی به مطالعات سیاسی،استراتژیک و روابط بین الملل،بایستی مفروضاتی چون یکسانی مفهوم امنیت و مطالعات امنیتی،تأخر پیدایش مفهوم امنیت نسبت به سیاست و استراتژی و روابط بین الملل و محدودتر تلقی کردن حوزهء مطالعات امنییت نسبت به حوزههای مطالعات سیاسی،استراتژیک و روابط بین الملل،مورد بازنگری قرار گیرد.نوشتار حاضر ضمن تلاش برای بازنگری در این مفروضات،با نگاهی تبارشناسانه درصدد وضوح بخشیدن به مرزهای مطالعات امنیتی با حوزههای مطالعات سیاسی،استراتژیک و روابط بین الملل است و در کنار توجه به نظریات مختلف در این زمینه،میکوشد سیر تحول مطالعات امنیتی و نسبت آن با دیگر حوزههای مطالعاتی را مورد بررسی قرار دهد.
Conceptual overlapping among security، politics and strategy was ever caused to meaning uncertainty of security studies and its dependency to political، strategic and international relations studies، too. Here، for transparency and solving of this conceptual overlapping، author is trying to be taking under questioning the presuppositions of strategic، political and international relations studies such as likeness of concept of security and security studies، coming in to existence of security after politics، strategy and international relations، and to be more limited scope of security studies. Besides the reviewing these presuppositions، this article، by genealogy perspective، is trying to evidence the boundaries of the security studies related to political، strategic and international relations realm، and representing the evolution of it.
خلاصه ماشینی:
برای بررسی این مسأله ضمن مفروض دانستن تفاوت میان امنیت و مطالعات امنیتی و سیر تحول تاریخی آنها از یک سو مقارن تلقی کردن تحول مفهومی امنیت،سیاست و استراتژی از سوی دیگر1،تلاش میشود تا به این پرسش پاسخ داده شود که مطالعات امنیتی چه نسبتی با مطالعات سیاسی،استراتژیک و روابط بین الملل داشته و نقش این حوزههای مطالعاتی در تکوین مطالعات امنیتی چیست؟ براساس مفروضات مذکور،فرضیه مقاله حاضر این است که به دلیل تقدم شکلگیری مطالعات سیاسی،استراتژیک و روابط بین الملل بر مطالعات امنیتی(برخلاف سیر تحول تاریخی-گفتمانی مفاهیم امنیت،سیاست و استراتژی)،زمینه ابهام و تداخل در مرزبندی حوزههای مذکور فراهم شده و مطالعات امنیتی به عنوان حوزهای فرعی از مطالعات سیاسی، استراتژیک و روابط بین الملل و وابسته به آنها به حساب آمده است.
2براساس این استدلال که افرادی چون استفان والت1و ریچارد بتس2طرفدار آن هستند،توسعهء مفهوم و ابعاد امنیت به گونهای که از امنیت نظامی فراتر رفته و ابعاد دیگر را نیز شامل شود،اساس دچار مشکل است؛زیرا از یک سو حتی اگر بتوان میان مطالعات امنیتی و مطالعات استراتژیک تمایز قایل شد،باز هم سیاست امنیتی نیازمند توجه به جنگ و استراتژی است و قدرت نظامی همچنان مهمترین بخش امنیت است و از سوی دیگر،فراتر بردن مفهوم و ابعاد امنیت از نگرش نظامی صرف،باعث گستردگی حوزهء امنیت میشود و بدین ترتیب هر چیزی که تأثیر منفی بر روابط انسانی داشته باشد،پدیدهای امنیتی به شمار میرود.
این افراد عمدتا تحت تأثیر نگرش واقعگرایی هستند و چون سیاست و چیزی جز تلاش برای کسب قدرت نمیدانند و تأمین امنیت نیز براساس نظر آنها جز با کسب قدرت در صحنه بین المللی محقق نمیشود51،بنابراین به واسطه«قدرت»،میان امنیت و استراتژی و به تبع آن میان مطالعات امنیتی و مطالعات سیاسی وابستگی ایجاد میکنند.
برای مطالعه بیشتر در این زمینه مراجعه شود به: -Buzan,Bary,An Introduction to Strategic Studies:Military Technology and International Relations, London:1987.