چکیده:
این مقاله نوشتاری درخصوص تحلیل و بررسی مسئلۀ بسیار حیاتی و تاریخی صلح یا مهادنۀ حسنبنعلی با معاویهبنابیسفیان است. این همان صلحی است که در ادامۀ جنگ صفین میان پدرش علیبنابیطالب و معاویه به وقوع میپیوندد و قیامی است که برادرش حسینبنعلی در راستای عهدشکنی معاویه و بیعتنکردن با یزیدبنمعاویه برمیگزیند. نبرد علوی در صلح حسنی و این صلح در قیام حسینی متجلی است. صلح امام حسن (ع) با عنایت به اصل امامت (که خود از ارکان عقاید شیعی و استمرار نبوت است) و منابع و اسناد معتبر تاریخی از دو حوزه سرچشمه میگیرد؛ یکی از درک واقعیت تاریخی و زمان و دیگری تصمیمگیری براساس اصل وحیانی. در تحقیق برای تثبیت این امر تلاش خواهد شد.
This article is a research on the analysis and study of the very vital
historical issue of peace or truce negotiations of Hassan ibn Ali with
Mu'awiyah ibn Abi Sufyan. The peace that takes place in the
continuation of the battle of Safin between his father Ali ibn Abi Talib
and Mu'awiyah and the uprising that his brother Hussein ibn Ali
chooses against Mu'awiyah abjuration and rising against Yazid ibn
Mu'awiyah. The Alawite battle is manifested in the peace of Hasani and
this is manifested in the uprising of Husseini, and all of it which is the
principle of Imamate, and according to authentic historical documents
and sources and also with attention to on the principle of Imamate
which is the base of islamic and Shiite beliefs and it is continuation of
prophecy. Hassani’s hypothesis of peace, in addition to deep
understanding of the reality of the time and era of the Imamate and
Khalifat, was based on a divine revelatory and inspiring decision and
action and this research tries to prove this important fact.
خلاصه ماشینی:
اهمیت این موضوع آنقدر زیاد بود که تا قرنها جهان اسلام را به خود مشغول کرد؛ اینکه چگونه ممکن است علیبنابیطالب، اولین امام شیعیان و آخرین خلیفۀ راشدین و پدر حسن، بسیار محکم و استوار درمقابل معاویه ایستادگی کند، اما فرزندش تن به صلح دهد یا عجیبتر آنکه برادرش، حسینبنعلی، پس از شهادت برادر خود تن به جهاد دهد.
به گفتۀ مادلونگ حسن تا دو ماه اول خلافت خود، اقدامی علیه معاویه انجام نداد و بهکندی عمل میکرد که از همین عمل میتوان فهمید که او آواز جنگ در سر ندارد، به همین خاطر عبدالله(عبیدالله)بنعباس را به فرماندهی سپاهش انتخاب کرد (همان که پیشتر در دوران خلافت علی هم لغزش داشت)؛ و از سپردن فرماندهی به قیس یا حجر ممانعت میکرد؛ زیرا آن دو بسیار موافق جنگ بودند (Madelung, 2003-4: 493-498).
در ثانی اگر حسن از ابتدا قصد دریافت رشوه داشت، پس چرا فرمان تجهیز لشکر را صادر کرد و به نامههای پرمهر معاویه جوابی نداد؟ مسئلۀ بعد، آن است که چرا حسن سالیانه یکمیلیون درهم از معاویه دریافت کرده بود؟ در جواب باید گفت، که از نظر اعتقادی (شیعه)، حسن همچنان امام بود و با اکراه مجبور به کنارهگیری از خلافت شد، زیرا همانطور که اشاره کردیم، امامت انتخابی یا انتسابی نیست، بلکه به نص است و شخص به این سادگی قادر به کنارهگیری از آن نیست.