چکیده:
شاهنامۀ فردوسی و مثنوی معنوی از تأثیرگذارترین آثار ادب فارسی هستند که ساختار داستانی دارند و از اینرو میتوانند در جایگاه مقایسه با یکدیگر قرار گیرند. باختین، نظریهپرداز روس، چندزبانی را در حوزۀ داستان زیرساخت چندصدایی معرفی میکند؛ اما نوع حماسه و قالب شعر را در این مقوله جای نمیدهد؛ مسألۀ پژوهش حاضر آن است که در صورت وجود لایههای زبانی در این دو اثر داستانی منظوم، میزان بهرهمندی هر یک از چندزبانی چقدر بوده و این ویژگی چه تأثیری بر آنها داشتهاست. در این پژوهش، بررسی زبان زنان هشت داستان از مثنوی معنوی و هشت داستان از شاهنامۀ فردوسی از دیدگاه چندزبانی نشان دادهاست که برخی از گونههای زبانی باختین در زبان تعدادی از این زنان یافت میشود، اما زنان شاهنامه بیشتر از زنان مثنوی از این ویژگی برخوردارند و فردوسی بیشتر از مولانا از چندزبانی در شخصیتپردازی زنان داستانها بهره بردهاست. همچنین این بررسی، تفاوت دیدگاه این دو شاعر بزرگ و خاستگاه داستانها را دربارۀ زن نمایان میکند؛ زن در شاهنامه شخصیتی گفتوگو محور است، اما در مثنوی بیشتر سکوت میکند.
Ferdowsi’s Shahnameh and Moulana’s Masnavi are among the most influential works in Persian literature. Having narrative structure they could well be compared with one another. Bakhtin, Russian theorist introduces the concept of multilingualism in the domain of narrative as a substructure of polyphony, however does not include epic and poetic meter in this category. The main question of this research is that if there were linguistic layers in these two versified narrative works, to what extent each employed polyphony and what had been the impact of this feature on the two works. The study of women’s language in the above tales seen from the perspective of polyphony show that although some of Bakhtin’s linguistic genres are found in women’s certain language, however women in Shahnameh share this characteristic far more than their Masnavi counterparts, and therefore Ferdowsi had surpassed Moulana in employing polyphony for characterization of women in the tales. Moreover, this study further differentiates between the outlook of these two great poets regarding women and the origin of the tales. In Shahnameh women are dialogue orientated whereas in Masnavi they mostly remain silent.
خلاصه ماشینی:
این عنصر، شخصیت ها را معرفی میکند و ویژگیهای جسمانی، روانی و اجتماعی آنان را به نمایش میگذارد (میرصادقی و میمنت میرصادقی، ١٣٧٧: ٢٣١)؛ بنابراین بررسی و تحلیل انتخاب های نویسندگان از انبان بینهایت زبان در گفت وگوهای میان شخصیت های داستان ها، دارای اهمیت و درخور بررسی است ؛ بویژه بر اساس نظریۀ «چندزبانی باختین » که به طور اخص بر تحلیل «زبان » شخصیت های داستانی تأکید دارد؛ زیرا افزون بر نمایش ویژگیهای جسمانی، روانی و اجتماعی آنان ، دیـدگاه نویسندگان و سرایندگان را نیز نسبت بـه آن شخصیت ها بازتاب میدهد و دستاوردهای چنین پژوهش هایی گاه بسیار تکان دهنده و شگفت آور است .
هم چنین گذشته از آثاری بسیار- که از دیدگاه های گوناگون به تحلیل زنان شاهنامه پرداخته اند- آن ها که شخصیت پردازی زنان را مدنظر داشته اند، عنصر زبان را بررسی نکرده اند؛ برای مثال : رحیم چراغی (١٣٧٧) در مقالۀ «سودابه وسوسۀ قدرت »؛ اشرف خسروی و اسحاق طغیانی (١٣٨٩) در مقالۀ «تحلیل روان کاوانۀ شخصیت سودابه و رودابه »، نسرین داودنیا و هم کاران (١٣٩٢) در مقالۀ «شخصیت مرزی سودابه در شاهنامه فردوسی »، اکرم مؤمنی (١٣٨٨) در پایان نامۀ «شخصیت پردازی زن در حدیقۀ الحقیقۀ ، منطق الطیر و مثنوی معنوی» و...
یوسف نیک روز و محمدهادی احمدیانی نیز (١٣٩٣) در مقالۀ «شیوه های شخصیت پردازی در شاهنامۀ فردوسی» ضمن مبحث «ارتباط کلامی یا گفت و گو» اشاره ای گذرا به زبان شخصیت ها در شخصیت پردازی داشته اند؛ اما زبان شخصیت های زن شاهنامه را تحلیل نکرده اند و تا جایی که نگارندۀ پژوهش حاضر بررسی کرده است ، تا کنون در هیچ مقاله ، پایان نامه و کتابی شخصیت های زن این دو اثر از دیدگاه لایه های زبانی باختین تحلیل نشده اند.