چکیده:
درک مفاهیم ریشهای و اصیل هنری میتواند باعث قرابت و شناخت بهتر هنرهای کاربردی معماری، تئاتر و سینما گردد. معماری و تئاتر و سینما جدا از وجههٔ کارکردی خود که به ایجاد فضا میپردازند، در فرآیند درک فضا، هر سه اصول مشترکی را در بر میگیرند که به وسیلهٔ معماران و کارگردانان در هم آمیخته شدهاند. این تحقیق با رویکردی توصیفی-تحلیلی به بررسی کلیات و امکان استفاده از این نزدیکی در هنرهای کاربردی میپردازد. استفاده از نحلههای فکری خردباوری و تجربه باوری نکته قابل توجه در این تحقیق است که به صورت همزمان میتواند هر دو دسته را در کنار هم استفاده کند. معماری، تئاتر و سینما میتوانند واسطههایی برای عرضهٔ معنا باشند، که این معنا میتواند بین عرصهها و رسانههای مختلف مشترک باشند. در واقع معماری، تئاتر و سینما متشکل از عناصر اساسی مشترکی همانند صحنه، فضا، نور، حرکت و دید میباشند. معماران و کارگردانان تئاتر و فیلم سازان پیوسته در تلاش برای انتقال مفاهیم متداعی در جهت بازگویی ایدهها و مفاهیم در محیطهای نمادین هستند، در واقع هنر معماری در تئاتر و سینما به عنوان عامل ایجاد تعادل و هماهنگی در شکل تصاویر و ترکیب صحنه مطرح میشوند که ویژگیهای مکانی یا زمانی فضا، رنگ ف نور، سایه روشن تاثیرات متفاوتی بر مخاطب میگذارد. فضاهای بصری که در پس زمینهٔ تصاویر یک فیلم دیده میشود در شکل گیری تفکر کارگردان و فیلمساز نقش موثری دارد. در واقع کارگردانان با بهره گیری از معماری از طریق معنا و فضاهای بصری سعی در ایجاد فضا و خلق مکان و شخصیت پردازی میکنند. شناسایی این تعاملات و تاثیرگذاری ها میتواند به هنرمندان در خلق محصول هنری خود کمک بسیاری نموده و درک مناسبی را از محیط و فضاهای مورد نیاز هر گروه فراهم سازد