خلاصه ماشینی:
سرنوشت سنگ و خشت دیدمت صبحدم در آخر صف، کولهء سرنوشت در دستت کوله باری که بود از آن پدر و پدر رفت و هشت،در دستت گرچه با آسمان در افتادی تا که طرحی دگر در اندازی باز این فالگیر آبلهرو طالعت را نوشت در دستت بس که با سنگ و گچ عجین گشته، تکه چوبی در آستین گشته بس که با خاک و گل به سر برده، میتوان سبزه کشت در دستت شب میافتد و میرسی از راه با غروری نگفتنی در چشم یک سبد نان تازه در بغلت و کلید بهشت در دستت کاش میشد ببینمت روزی پشت میزی که از پدر نرسید و کتابی که کس نگفته در آن قصه سنگ و خشت،در دستت بازیات را کسی به هم نزند دفترت را کسی قلم نزند و تو با اختیار خط بکشی، خط یک سرنوشت،در دستت کندو مبادا ذوالفقارت سوی کس پهلو بچرخاند که باید بیازار از قلب میدان رو بچرخاند چه سان از فخر خواهی دم زد ای فرزند هندوکش که تقدیر تو را جادوگر هندو بچرخاند مگر این آسیا از رود پهناور جدا افتد که آن را هر حمار و استر و یابو بچرخاند من و تو-گر به من دستی دهی-کوهیم،آن کوهی که راه باد را با یک خم ابرو بچرخاند هزاران دست از این جانیش خورد و هر که میخواهد، بیاید،دست خود را هم در این کندو بچرخاند قبضه ذوالفقار گفت:میدوزدش به تیر دو سر، چشم اسفندیار اگر باشد گفتم:آری،چنین تواند کرد، رستم نامدار اگر باشد خانه در خانه سر زدیم از یأس، کوچه در کوچه جست و جو کردیم مرد شیر افکنی که یافت نشد، کودک شیر خوار اگر باشد هر که این جا به تخت و بخت رسید، شهر مرگ آزموده را بلعید دهن آدم این چنین که نبود، دهن سوسمار اگر باشد این درختان اگر تبر نخورند، باغ اگر سهم خوکها نشود، پشت این برفهای سر تا سر خبری از بهار اگر باشد، میتوان گفت:هست فردایی، و برای نمردهها جایی سوی این قوم رانده از همه جا نظر کردگار اگر باشد میتوان گفت:سالهای پسین ناکسان را در افکنند از زین باز در دست وارثان زمین قبضهء ذوالفقار اگر باشد (به تصویر صفحه مراجعه شود) آزادی سرخ اشعاری از چند شاعر فلسطینی/ مترجم مرتضی بختیاری با اوجگیری حرکت انتفاضه در سرزمینهای اشغالی فلسطین و کشته و مجروح شدن تعداد زیادی از نوجوانان و دیگر اقشار مبارز فلسطینی،کشورهای عربی-فلسطینی و نیز جمهوری اسلامی ایران حساسیت و توجه خاصی را معطوف به این امر مهم و حیاتی کردهاند.