خلاصه ماشینی:
"فصل اول این بخش بیشتر دربارهء تحولی است که در زندگی و روحیات کریم صفایی،در اثر آشنایی و تماس با ایندو جانباز و زندگی آنان به وجود آمده است؛و اشارهای نیز به تلاشهای او برای رسانیدن این 2Lدو جانباز دیگر به یکدیگر دارد.
اما آقای مؤذنی تصور کرده است که مثلا اگر به خوانندگان کتاب بگوید که خودش متوجه این اشکالهای کتابش بوده است،اما آنها را توجیه کند،این کار میتواند آن ضعفها و اشکالهای نوشتهء او را رفع یا توجیه کند: «تجربهای که از بخش دوم کتابم به دست آوردهام،میتواند برای هر نویسندهء مبتدی بسیار آموزنده باشد،و آن اینکه خروج بنده به عنوان راوی اصلی کتاب و سپردن آن به دست دیگری-هرچند اگر جانبازی قهرمان باشد-خطراتی را در پی دارد که کمترین آن نادیده گرفته شدن راوی اصلی است که قرار است به کتاب نظم ببخشد.
به خلاف برخی بخشهای پیشین که در آنها کریم صفایی اصرار داشت برخی قسمتهای گفتههای جانباز حجت کیانی را،با آنکه میدانست از نظر ویراستار و اهالی فن داستاننویسی در روال طبیعی این نوشته زاید است،بیاورد،در اینجا کاملا تغییر روش میدهد و مینویسد:«وقتی من میدانم نوار شماره 3 ریتم کتاب مرا کند میکند، چرا آن را حذف نکنم؟آنچه را او در این نوار میگوید،قبلا همه با هم در متن نوار شماره 9 جانباز کیانی خواندهایم،پس چه لزومی دارد آن را دوباره بخوانیم؟(ص 111 و 112)اما باز علیرغم این حرفها،آن بخش از صحبتهای او را که بیان لحظهء برخوردش با حجت کیانی در جبهه و برگشتنشان به خطوط خودی است بهطور کامل(لااقل در 4 صفحه تمام میآورد."