خلاصه ماشینی:
"پس هدایت از چه نیستانگاری در آثار خود سخن میگفت؟ نیستانگاری هدایت:تجسم ادبی بنبست شبه مدرنیته در ایران اگر آثار و آراء هدایت را در یک چشمانداز کلی مورد توجه قرار دهیم او را نویسنده منورالفکری خواهیم یافت که در برزخی وهمآلود اسیر است،برزخی که حکایت از جدایی او از بسیاری وجوه سنتی تفکر ایرانی از یک سو و پیوند در عین سرخوردگی با مایههای تفکر اومانیستی مدرن است.
اگر هدایت، نیهیلیسم پسامدرن غربی را تجربه میکرده است [آن گونه که بعضی شیفتگان او از آن بهعنوان پیشتازی هدایت در محاکات تجربههای پست مدرن و مراتب باطنی مدرنیته نام میبرند]پس چگونه دفاع تعصبآلود و مضحک و سطحی و شووینیستی هدایت از ناسیونالیسم رمانتیک باستانگرا را[که به دوره تثبیت مدرنیته تعلق دارد و نه دوران بحران پست مردن آن]با این«پیشتازی» ادعایی آقایان در ادراک هدایت از مراتب واپسین تفکر مدرن و جلوهگاههای پسامدرن آن،با هم جمع نماییم؟هدایت چنان که گفتیم فرزند ادبیات و اندیشهء شبه مدرنیستی عصر مشروطه بود و در موقعیت تاریخی-فرهنگیای قرار نداشت که بتواند همزبانی جدیای با«کافکا»و ادبیات نیهیلیسم پسامدرن غربی برقرار نماید.
نیهیلیسم کافکائی عمیقتر از نیستانگاری هدایت است و اگرچه هر دو نویسنده به لحاظ روحی افسرده و بیمار و گرفتار اوهام و هذیانها بودهاند اما عنصر بیگانگی و از خودبیگانیگی و حس غریبگی ناشی از سیطره تکنیک مدرن و نیز خشونت تلخ آمیخته به انضباط ضدبشری یک جامعهء قانونگرای مدرن در آثار کافکا حضور پررنگ و برجستهای دارند که در آثار هدایت یا اصلا دیده نمیشوند و یا بسیار کمرنگاند این امر علت هم دارد و آن اینکه هدیت اگرچه ناشی از نیستانگاری است،اما نیستانگاری هدایت برخلاف کافکا که نیهیلیسم پستمدرن است،نیهیلیستی شبهمدرن است و علاوه بر این که آن ویژگیهای نیستانگاری کافکایی را که برشمردیم ندارد،دارای خصایص دیگری است که نشأت گرفته از ماهیت برزخی شبهمدرنیته بیمار در ایران است."