چکیده:
متون دینی انسان را به «خودشناسی» و «خودآگاهی» فراخوانده و بر پیوند ژرف میان «خودشناسی» و «خداشناسی» تاکید ورزیده اند. افضل الدین کاشانی (از حکمای قرن هفتم) و ملاصدرا (پایه گذار «حکمت متعالیه»)، هرکدام بر اساس مبانی خویش، تبیینی ویژه از «معرفت شهودی نفس» به دست داده اند.
در بخش ابتدایی این مقاله، نخست، پیش فرض های دیدگاه صدرالمتالهین پیرامون «معرفت نفس» بازکاوی شده، و سپس تبیینی سازواره ای از نظریه «معرفت نفس» ارائه گردیده است. در نهایت، مراحل «معرفت نفس»، که اهل معرفت با گام نهادن در راه سیر و سلوک عملی به آنها دست می یابند، تبیین شده است.
در بخش بعدی، دیدگاه افضل الدین کاشانی درباره «معرفت نفس» تبیین گردیده و راهکارهای عملی و سلوکی دست یابی به معرفت نفس از نظرگاه وی بیان شده است. در پایان، به بررسی تطبیقی آن دو، در سه ساحت «پیش فرض ها»، «اصل نظریه» و «لوازم و پیامدها» پرداخته شده است.
Religious texts put a great emphasis on self-understanding and consider it as a precondition for understanding God. Afdal al-Din Kashani, a 7th century philosopher, and Mulla Sadra, the founder of Transcendent Philosophy, have their view of intuitive self-understanding on the basis of their own principles.The author, in the first part of the article, reviews the presuppositions of Mulla Sadra’s view, and suggests a systematic theory of self-understanding accordingly. Then he explains the stages of self-understanding, reached by the travelers on the path to God. In the second part, the viewpoints of Afdal al-Din Kashani on self-understanding are probed, and practical ways for attaining such an intuitive knowledge are discussed. At the end, the author compares the two philosophers according to their presuppositions, theories, and consequences of their ideas.
خلاصه ماشینی:
در اين نوشتار، منظور از معرفت نفس «معرفت شهودى نفس» مىباشد كه خاستگاه اصلى آن عرفان عملى است: اهل معرفت، در پرتو مجاهدت و مراقبت، در جستوجوى كشف و شهود حقيقت خويش هستند.
از اينرو، شايسته است كه پيش از تبيين «معرفت نفس» از ديدگاه ملّاصدرا، مبانى و پيشفرضهاى حكمت متعاليه به طور كامل بازكاوى و استخراج گردند؛ با اين حال، به منظور جلوگيرى از گسترده شدن دامنه نوشتار حاضر، ما از ذكر اين مبانى و پيشفرضها صرفنظر و به اين نكته بسنده مىكنيم كه نظريه صدرالمتألّهين پيرامون «معرفت نفس» بر مبانى متعددى استوار است؛ از جمله: «اصالت وجود»، «تشكيك وجود»، «اتحاد عاقل و معقول»، «جسمانيةالحدوث و روحانيةالبقاء بودن نفس»، «تجرّد نفس»، «حركت جوهرى نفس»، و «علم حضورى نفس به خود».
غرض از بيان ويژگىهاى سه عالم يادشده (طبيعت، مثال، و عقل)، اين است كه بگوييم: نفس انسان نيز به وِزان جهان خارج، داراى سه عالم وجودى به نامهاى عالم طبيعت، مثال، و عقل مىباشد كه سالك، در فرايند معرفت نفس، نخست عالم مثالِ خويش را به فعليت مىرساند؛ او پس از گذر از عالم مثال به عالم عقلِ خويش وارد مىگردد، و خود در جرگه مفارقات عقلى قرار مىگيرد.
» 7) از جمله نكاتى كه در زمينه «معرفت نفس» بسيار اهميت دارد اين است كه اشتغال به امور جسمانى و بدنى، و فرورفتن در كامجويىهاى حيوانى (و تصرّف در بدن)، بزرگترين مانع بر سر راه «معرفت نفس» مىباشد؛ زيرا نفس انسان دو عملكرد دارد : يكى نسبت به بدن و تصرّف در آن، و ديگرى نسبت به ذات و مبادى خود كه همان تعقّل است.