چکیده:
این درنگ،از تأمل در مرجع ضمیر«اوی»در مصراع بیت دوم ناشی میشود و این که بعضی مرجع ضمیر مصراع دوم را«اشکبوس»میدانند،صحیح به نظر نمیرسد زیرا هنوز رستم تیر را پرتاب نکرده است تا بر مهرهی پشت اشکبوس بگذرد.
خلاصه ماشینی:
"اکنون نمونههایی از این نوع تأویل را،که در هر صفحهی شاهنامه به وفور یافت میشود،ذکر میکنم: 1-از داستان فریدون و ازدواج پسران او با دختران شاه یمن(بهیننامه باستان، دکتر محمد جعفر یاحقی،صفحهی 72)چو خورشید زد عکس بر آسمان پراکند بر لاژورد ارغوان برفتند و هر سه بیاراستند ابا خویشتن موبدان خواستند 2-پادشاهی نوذر(همان منبع، صفحهی 76)چو گشواد فرخ به ساری رسید پدید آمد آن بندها را کلید یکی اسب مر هر یکی را بساخت ز ساری سوی زابلستان بتاخت 3-در همان صفحه:چو اغریرث ز آمل به ری وزان کارها آگهی یافت کی بدو گفت کاین چیست کانگیختی که با شهد حنظل برآمیختی 4-در پادشاهی کیقباد در نخستین جنگ رستم و افراسیاب(همان منبع،صفحهی 87)چون رستم ورا دید بفشارد ران به گردن برآورد گرز گران به بند کمرش اندر آویخت چنگ جدا کردش از پشت زین پلنگ 5-در داستان رستم و سهراب(همان منبع،صفحهی 831)چو یک بهره از تیره شب درگذشت شباهنگ بر چرخ گردان بگشت سخن گفتن آمدن نهفته به راز در خوابگه نرم کردند باز 6-در درس رستم و اشکبوس:چو رهام گشت از کشانی ستوه بپیچید زو روی شد سوی کوه ز قلب سپاه اندر آشفت توس بزد اسب کاید بر اشکبوس د-نهاد فعل«گذر کرد»کله«سوفار» است؛سوفاری که در بیت بالا به پهنای گوش رستم رسیده است تا پیکان آن،سر انگشتان رستم را لمس نماید."