چکیده:
تبیین نسبت میان دولت و جامعه از مهمترین چالشهای نظری در علوم سیاسی است. در یک کشمکش نظری و در نتیجۀ انتقادهای فراوان به تبیینهای تکبعدی که به جامعه یا دولت میپردازند، این پرسش کلیدی مطرح شده است که نظریههای تکمتغیره و یکسویه تا چه میزان، قدرت تبیین و پاسخگویی به چرایی و چگونگی روابط موجود میان دولت و جامعه را دارند و کاستیهای آنها چیست؟ این مقاله در وهله نخست درصدد نقد سنت تحلیلی موجود در ادبیات روابط دولت و جامعه و سپس تبیین مولفههای نهادگرایی تاریخی بهعنوان یکی از رویکردهای مطرح در علوم سیاسی است. رویکرد نهادی با روش توصیفی-استقرایی- به دلیل پویایی و تمرکز بر بافتار تاریخی سبب غنای بیشتر تحلیلهای سیاسی درباره روابط دولت و جامعه شده است. مطابق این نگرش، دولت و جامعه در فرایند تاریخی خود، بهگونهای متقابل بر هم اثر گذاشته، از هم اثر میپذیرند. این دیدگاه، قدرت دولت و حتی تجلی و نمود این قدرت را در پیوند با قدرت جامعه و آرایشهای نهادی موجود در یک جامعه و تحول آنها را محصول پیوند ساختارهای قدرت در یک فرآیند تاریخی میداند. مولفههای اصلی این نظریه عبارتند از: بزنگاههای مهم، وابستگی به مسیر، زمانبندی و توالی، رخدادها، طراحی و تحول نهادی. همچنین یافتههای این مقاله نشان میدهد که شکلگیری یک پیکربندی سیاسی اجتماعی متعادل، مبتنی بر شبکۀ پیچیدهای از روابط متقابل و ترتیبات نهادی پویا بین دو نهاد دولت و جامعه در یک فرایند زمانی گسترده است که حاصل آن نه سلطه دولت بر نهادهای دیگر، بلکه ارتباط نهادی آن با جامعه است؛ زیرا نهادگرایی تاریخی به واسطه نگاه تاریخی خود علاوه بر برداشتی پویا از تکوین و تغییر نهادی، می-تواند زمینهساز نوعی پیوند میان نظریههای زمینهگرا و نهادگرا تلقی شود.
خلاصه ماشینی:
همچنين يافتـه هـاي ايـن مقالـه نشـان ميدهد که شکل گيري يک پيکربندي سياسي اجتماعي متعادل، مبتني بر شبکۀ پيچيدهاي از روابط متقابل و ترتيبات نهادي پويا بين دو نهاد دولـت و جامعـه در يک فرايند زماني گسترده است که حاصل آن نه سلطه دولت بر نهادهـاي ديگـر، بلکه ارتباط نهادي آن با جامعه است ؛ زيـرا نهـادگرايي تـاريخي بـه واسـطه نگـاه تاريخي خود علاوه بر برداشتي پويا از تکوين و تغيير نهادي، ميتواند زمينـه سـاز نوعي پيوند ميان نظريه هاي زمينه گرا و نهادگرا تلقي شود.
براي اين منظـور تـلاش شـده اسـت تـا بـا نگاهي انتقادي به نظريه هاي موجود و فرارفتن از معاني محدود خودساخته و تبيين هـاي يک سويه ، در نهايت با بهره جستن از رويکرد نهادگرايي تاريخي به مثابه يک نظريه / روش جامع نگر و تلفيق آن با ايدة سياست در بستر زمان، روايت جديدي از نهادهاي سياسي و اجتماعي و روابط ميان آنها ارائه شود.
پرداختن به بزنگاههاي مهم ، توجه به تاريخ و رديابي فرايندهاي تاريخي، توجه به زمينـه و پيکربندي نهادي، توجه به مفاهيم قدرت و تضاد منافع در تحـولات نهـادي، محوريـت تحليل هاي با برد ميانه ، پيوند رابطه عامليـت - سـاختار و تأکيـد بـه «ويژگـي ارتبـاطي » 1 نهادها (٦ :٢٠٠٢ ,Steinmo &Thelen ) از مهـم تـرين مبـاحثي اسـت کـه نشـان از فاصـله گرفتن نهادگرايي تاريخي از چشـم انـدازهـاي يـک سـويه در تحليـل مسـائل سياسـي و اجتماعي دارد.